آناهيتاي مامان و بابا

جشن الفبا

دختركم: 26 ام ارديبهشت ماه سال 96، زيباترين لحظات براي من و بابايي رقم خورد. ما در جشن الفبايي كه مدرسه تدارك ديده بود شركت كرديم و با هم آموختن زبان مادري ت و جشن گرفتيم. از اكنون به بعد تو مي توني بخوني و با دستان كوچيكت بنويسي. لحظه به لحظه اين جشن براي من سرشار از انرژي بود. شعر زيباي الفباتون كه با هم سروديد و بعد هم سوگند نامه اي كه دو تا از دوستانتون خواندند. در آخر نمايش نامه مهمان ناخونده داشتيد كه تو نقش راوي نمايش و به عهده داشتي و چه خوش درخشيدي عزيزكم. بسيار زيبا اجرا كردي. جند جا متن اصلي و يادت رفت و سريع خودت چيزي جايگزينش كردي. من براي لحظات زيباي اين روز كه با تو داشتيم هزار بار خدا رو شكر گفتم نازنينم.  &...
27 ارديبهشت 1396

بوي باران، بوي سبزه، بوي خاك

كارهاي آخر سال 95 اينقدر زياد بودن كه وقت نشد مطالبي كه از سال 95 جا مونده بود و برات ثبت كنند. حالا اينجام كه هم از جامونده ها برات بنويسم و هم از تعطيلاتي كه با هم داشتيم: سال تحويل امسال بركت زيادي از آسمون نصيب مردم كرمان شد. بارش شديد باران رنگ و بوي ديگه اي به تحويل سال و سفره هفت سين ها داد. خدايا شكرت. چند ساليه به جاي مسافرت توي تعطيلات عيد ترجيح ميديم در كنار خونواده هامون سفره هفت سين پهن كنيم و از بودن در كنار هم لذت ببريم. طبق معمول هر سال شب قبل سال تحويل سفره هفت سين خونه خودمون و سه تايي پهن كرديم. تو به من ياد دادي چطوري با استفاده از پوست پياز تخم مرغ هاي سفره مون و رنگ كنيم. عجب رنگ فوق العاده اي شد نازنينم...
25 اسفند 1395

اين روزهاي تو در مدرسه

هر صبح سر صف توي مدرسه وقت مراسم صبحگاهي مديرتون ازتون مي خواد اگر كسي مطلب علمي، شعر يا معما داره براي بقيه هم به اشتراك بگذاره. هدف مديرتون اينه كه شماها از حالت كمرويي دربياييد و بتونيد توي جمع به زيبايي صحبت كنيد و تو دختركم گاها توي اين برنامه شركت مي كني و براي دوستانت معماهاي جالبي كه از اين و اون مي شنوي مطرح مي كني و گاهي هم از خودت ميسازي و مي گي. مديرتون به من گفتن تو با صداي بلند و رسا اين معماها رو مطرح مي كني. خوشحالم برات عزيزم كه به خوبي از پس اين كار برمياي. زيبا صحبت مي كني. توي جمع ابراز وجود مي كني البته گاهي اوقات مجبوريم بنا به محيط و مراسم بهت تذكر بديم ولي به هر حال اين سخنوري تو رو دوست داريم و بهت افتخار مي كنيم. ...
24 بهمن 1395

حامي محيط زيست

يه وقتايي از دل و جوووونم بهت افتخار مي كنم دختركم: براي حمايت از كودكان غزه، برنامه اي توي مدرسه تون برگزار شد كه مي بايست هر كدوم يه بادبادك با خودتون ببريد و توي آسمان ولش كنيد بره به .... من كه برق از سرم پريد وقتي ديدم همچين برنامه اي گذاشته شده. با مديرتون تماس گرفتم و گفتم شما از يك طرف راهپيمايي روز هواي پاك ميزاريد و بهشون ياد ميدين محيط زيست و تميز نگه دارن و از طرفي ميگيد بادكنك بيارن و ول كنن توي محيط زيست؟؟؟؟؟!!! ايشون هم فرمودند بخش نامه هست و..... من و بابايي هم از اونجايي كه محيط زيست برامون خيلي خيلي مهمه و داريم از همين حالا به تو هم ياد ميديم حامي محيط زيست باشي ازت خواستيم اول اينكه وقتي خواس...
5 بهمن 1395

اين روزهاي تو در مدرسه

دختركم قبل از همه چي بايد برات اين و ثبت كنم كه امروز اولين اردوي مدرسه ت و خارج از شهر رفتي. اين اردو به همراه معلم عزيزتون و دوستان تو به شهرستان رفسنجان بود. هنوز نديدمت تا بشنوم از اين دورهمي ت نازنينم ولي مطمئنم حسابي حسابي بهت خوش گذشته. برنامه تئاتر و قصه گويي و نجوم براتون برنامه ريزي شده بود دختركم. اميدوارم حسابي از اين تجربه لذت برده باشي. يك ماهي هست هر روز بايد گزارش كارهايي رو كه انجام ميدي توي يه دفتر گزارش نويسي بنويسي و معلم بسيار مهربون و فعالتون اون ها رو مي بينه و نظر خودش و براتون ثبت مي كنه. هم به انشا نويسيتون كمك مي كنه و هم با نوشتن كلمات جديد آشنا ميشين و هم سعي مي كني روزت پربارتر باشه تا گزارشت زيباتر. ...
2 بهمن 1395

انتخابات

اين روزها ذهنت درگيره اينه كه توي انتخابات دانش آموزي به كي راي بدي؟ انگشت اشاره دست راستت و ميزاري زير چونه ت و ميگي : مامان، به نظرت به كي راي بدم؟ به مريم كلاس چهارمي كه ميگه اگه به من راي بدين و من راي بيارم به معلم ها خيلي كمك مي كنم تا كارها خوب پيش بره يا به اون يكي كه مي گه اگه خوردين زمين و زخمي شدين مي برمتون بيمارستان يا اون يكي كه ميگه اگه من راي بيارم ميبرمتون اردو و براتون جشن مي گيرم. حالا به نظرت به كي راي بدم؟ من : دخترم به اوني راي بده كه ميدوني فعال تره و به قولي كه ميده عمل مي كنه و حرف ها و صحبت هاش به اون چيزايي كه تو ميخواي نزديك تره. آناهيتا : مامان، ميدوني چرا من شركت نكردم.؟! ...
5 آبان 1395

اين روزها

يعني چي ديدي يا شنيده بودي كه كنار پنجره ايستادي و پرده رو زدي عقب و با نگاه به آسمون ملتمسانه زمزمه مي كردي : خدا جون اين جنگ ها رو تموم كن و اين جمله مرتب تكرار ميشد. از اونجايي كه منم مشغول كاري بودم كه خيلي تمركز ميخواست نتونستم بقيه جملاتت و بفهمم ولي وقتي اين جوري دعا مي كردي فقط اشك هام جاري شدن و عشقم بهت بيشتر شد كوچولوي صلح دوست من. كاش روزي ما انسان ها غرور و خودخواهيمون تموم شه و كل كره زمين فقط صلح و دوستي و پاكي باشه دختركم و تو و هم سن و سالي هاي تو توي چنين محيطي بزرگ شين. قربون تو عزيزكم. ششمين دندون شيري ت هم ديشب (26ام مهر ماه) كشيدي. اينقدر بهش ور رفتي تا حسابي لق شد و بعدشم كشيديش. مباركت باشه عزيزم. آمار دندو...
27 مهر 1395

مشق شب

با وجود تاكيد فراوان معلمتون براي اينكه وقت مشق نوشتن حتما كنارتون بنشينيم تا درست بنويسيد، شما خانم خانما اجازه نميدين من كنارت باشم و مي گي برو از پيشم تا بنويسم. حدسم اينه كه مي خواي هر جور راحتي بنويسي. مثلا : حرف "م" طي سه مرحله نوشته ميشه ولي تو مي خواي يه دفه بنويسيش. بعدشم كه مي بيني من ميشينم كنارت و ازت مي خوام اونايي كه اشتباه مي نويسي و اصلاح كني حوصلت سر ميره. در اولين فرصت يه صحبت با معلم نازنينت بايد داشته باشم. بقول خودت كه از زبون معلمت مي گي : "بنويس بنويس تا بشوي خوش نويس" ...
19 مهر 1395