مسافرت به قشم
توي چند روز تعطيلي آذر ماه باتفاق عمه افروزه ،عمه آذر ، عمو امين ، زن عمو مهناز و عاطفه و آيلين دوست داشتني بار سفر و به سمت جزيره زيباي قشم بستيم.
توي مسير مرتبا پيگير ساعت رسيدن به لنديگراف ها بودي. اينكه قراره ماشين توي يه كشتي قرار بگيره و خودمون هم كنارش باشيم برات جالب بود. سوال هاي زيادي كه گاهي تكراري هم بودن در اين رابطه مي پرسيدي:
"واقعا ما مي تونيم از ماشينمون پياده شيم و دريا رو ببينيم؟"
و...
بالاخره وارد لنديگراف ها شديم و از آبهاي نيلگون خليج فارس گذشتيم و وارد جزيره قشم شديم.
توي اين چند روزي كه مسافرتمون طول كشيد من و تو حسابي از بودن در كنار دريا و بازي با شن هاي ساحلي لذت برديم. مخصوصا كه آيلين كوچولوي دوست داشتني هم باهامون بود و شادي همه ما رو چند برابر مي كرد. خيلي به خريد نرسيديم چون نه من اهل خريد كردن موقع مسافرت هستم و نه تو اونقدر صبور براي راه رفتن توي پاساژها و رفتن از مغازه اي به مغازه ديگه.
ديدن طلوع و غروب خورشيد اونم كنار درياي زيبا و سرشار از آرامش خليج فارس براي من انرژي وصف ناپذيري به همراه داشت دختركم. من و تو عين هم عاشق لحظات زيباي بودن در ساحل دريا هستيم. لحظاتي كه زمان احساس نميشه. ثانيه شمار ساعت توي اون لحظات متوقف ميشه و من خودم و سبك بال و رها حس مي كنم. توي اون لحظات فقط خداوند را به ياد ميارم بخاطر بزرگي و عظمت و بخشندگيش. من و تو لحظات زيبايي را از وقت تولدت تا كنون در كنار دريا داشتيم. اميدوارم بتونيم هر سال اين تجربه هاي فوق العاده رو با هم داشته باشيم نازنينم.