آناهيتاي مامان و بابا

مسافرت به قشم

1395/9/22 8:33
نویسنده : مامان زينب
373 بازدید
اشتراک گذاری

توي چند روز تعطيلي آذر ماه باتفاق عمه افروزه ،عمه آذر ، عمو امين ، زن عمو مهناز و عاطفه و آيلين دوست داشتني بار سفر و به سمت جزيره زيباي قشم بستيم.

توي مسير مرتبا پيگير ساعت رسيدن به لنديگراف ها بودي. اينكه قراره ماشين توي يه كشتي قرار بگيره و خودمون هم كنارش باشيم برات جالب بود. سوال هاي زيادي كه گاهي تكراري هم بودن در اين رابطه مي پرسيدي:

"واقعا ما مي تونيم از ماشينمون پياده شيم و دريا رو ببينيم؟"

و...

بالاخره وارد لنديگراف ها شديم و از آبهاي نيلگون خليج فارس گذشتيم و وارد جزيره قشم شديم.

توي اين چند روزي كه مسافرتمون طول كشيد من و تو حسابي از بودن در كنار دريا و بازي با شن هاي ساحلي لذت برديم. مخصوصا كه آيلين كوچولوي دوست داشتني هم باهامون بود و شادي همه ما رو چند برابر مي كرد. خيلي به خريد نرسيديم چون نه من اهل خريد كردن موقع مسافرت هستم و نه تو اونقدر صبور براي راه رفتن توي پاساژها و رفتن از مغازه اي به مغازه ديگه.

ديدن طلوع و غروب خورشيد اونم كنار درياي زيبا و سرشار از آرامش خليج فارس براي من انرژي وصف ناپذيري به همراه داشت دختركم. من و تو عين هم عاشق لحظات زيباي بودن در ساحل دريا هستيم. لحظاتي كه زمان احساس نميشه. ثانيه شمار ساعت توي اون لحظات متوقف ميشه و من خودم و سبك بال و رها حس مي كنم. توي اون لحظات فقط خداوند را به ياد ميارم بخاطر بزرگي و عظمت و بخشندگيش. من و تو لحظات زيبايي را از وقت تولدت تا كنون در كنار دريا داشتيم. اميدوارم بتونيم هر سال اين تجربه هاي فوق العاده رو با هم داشته باشيم نازنينم.

 

پسندها (1)

نظرات (0)