اين روزهاي تو در مدرسه
هر صبح سر صف توي مدرسه وقت مراسم صبحگاهي مديرتون ازتون مي خواد اگر كسي مطلب علمي، شعر يا معما داره براي بقيه هم به اشتراك بگذاره. هدف مديرتون اينه كه شماها از حالت كمرويي دربياييد و بتونيد توي جمع به زيبايي صحبت كنيد و تو دختركم گاها توي اين برنامه شركت مي كني و براي دوستانت معماهاي جالبي كه از اين و اون مي شنوي مطرح مي كني و گاهي هم از خودت ميسازي و مي گي. مديرتون به من گفتن تو با صداي بلند و رسا اين معماها رو مطرح مي كني. خوشحالم برات عزيزم كه به خوبي از پس اين كار برمياي. زيبا صحبت مي كني. توي جمع ابراز وجود مي كني البته گاهي اوقات مجبوريم بنا به محيط و مراسم بهت تذكر بديم ولي به هر حال اين سخنوري تو رو دوست داريم و بهت افتخار مي كنيم. اميدوارم بتونيم اين استعدادت رو بخوبي هدفمند كنيم نازنينم.
فوق العاده راز نگه دار هستي و اگر كسي چيزي بهت بگه از جمله خودم و تاكيد كنه اين يه رازه حسابي حواست هست.
حالا ديگه كتاب هاي قصه ات و خودت برميداري و مي خوني. موقع خوندن تلاشت براي درست خودن با جابجايي كسره، فتحه و ضمه بسيار جالبه و گاهي باعث خنده من و بابايي ميشه. مدرسه رو خيلي خيلي دوست داري و من خوشحالم برايت عزيزم. اميدوارم هر روزت پربارتر از روز قبلت باشه. دوست دارم.