آناهيتاي مامان و بابا

مادر نگران این روزها

1396/6/7 21:38
نویسنده : مامان زينب
272 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها من تبدیل به یک مادر نگران شده ام. کلی نگرانی تو دلم هست که نمی دونم تهش چی میشه؟ اصلا توی روالی که من و بابایی برای تربیت تو داریم چی درسته و چی درست نیست؟!
یکی از نگرانی هام تنهایی توئه. اینکه تو‌ تک فرزندی ناراحتی و مدام از ما خواهر و برادر طلب داری‌ عزیزکم. من و بابایی تصمیمی برای داشتن کودک دیگری نداریم دختر نازنینم. خدا حفظت کنه مادر که هستی عزیز دلم. حالا این تنهایی تو مخصوصا توی تعطیلات مدرسه بیشتر و بیشتر شده و تا خانواده ای می بینی که خواهر یا برادر دارند میگی خوش به حالتون که خواهر برادر دارید. کاش من هم داشتم. تنها به اینجا ختم نمیشه. طول هفته که سرچشمه هستیم متاسفانه هیچ رفت و آمدی با کسی نداریم. بیشتر دوستانمون از شهرک رفتند و مردم اینجا اینقدر دلمشغولی های خاص خودشون و دارند که کمتر در کنار هم وقت خودشون و می گذرونند. حالا این معاشرت های کم ما باعث شده وقتی کسی خونه مون میاد تو چنان هیجان زده میشی که کنترل این هیجانات به سختی صورت می گیره. این مدت که در مورد این مساله زیاد فکر کردم با خودم تصمیم گرفتم که بهت پیشنهاد بدم دوستانت و توی خونه دعوت کنی و یا بری خونه هاشون و آخر هفته ها هم بیشتر با دوستان عزیزمون بگذرونیم. امیدوارم نگرانی من در این مورد زودتر تموم شه و افکارم سر و سامون بگیره.
یکی دیگه از نگرانی های این روزای من اینه که وقتی جایزه ای که برای انجام دادن کاری نصیبت میشه و می بینی خوشحالی تو موقتی ه و بعدش می گی ای کاش فلان چی جایزه م بود. کلا از اون لحظه ای که توش هستی لذت نمی بری. همش می گی کاش اینجوری بود یا اونجوری. همش غبطه می خوری که این و ندارم و اون و ندارم. در صورتی نه من و نه بابایی اینطوری هستیم. این مساله واقعا برای من نگران کننده هست. تمام تلاشم بر اینه که تو سپاسگذار داشته هات باشی و تلاش کنی تا چیزایی رو که دوست داری به دست بیاری.
نگرانی دیگر من اینه که چی درسته؟ اینکه تو به کلاس های مختلف بری تا زمینه ای که توش استعداد داری کشف بشه و همون و دریابیم یا اینکه تو به کلاس هایی بری که برای آینده ت مفید باشه و یا اصلا کلاس نری و فقط بچگی ت و کنی. وای که نمیدونم چی درسته؟ فعلا که موسیقی و زبان و مرتب میری و کار می کنی و اخیرا هم به واسطه وارد شدن بابایی به دنیای شطرنج تو هم به اون سمت سوق داده. بنده خدا تمام تلاشش در اینه که تو رو علاقمند کنه و حتی بخاطر این موضوع تبلت خریده. اوایل پیگیری هاش برای کار کردن با تو بیشتر بود ولی تو خیلی حال نداشتی که شطرنج کار کنی. اگر چه توی سه دوره مسابقات تا حالا شرکت کردی و چند تا هم برد داشتی. میدونی دخترکم اگه پیگیر کلاس ها و فعالیت هات نباشیم فقط دلت می خواد یا خواب باشی و یا اینکه پای سی دی و تلویزیون. خوب نمیشه مادرم. هر چیزی به جاش. همش بهت می گم خداوند ما رو آفریده که توی این دنیا یه عالمه تجربه های ریز و درشت کسب کنیم. از استعدادهامون برای رشد خودمون و کمک به دیگران استفاده کنیم. توانایی هامون و بشناسیم و روز به روز موفق تر بشیم. تمام تلاشم برای تو اینه که همین اتفاق بیفته. ولی الان فقط نگرانم که راه و درست برم و تو رو توی مسیر درستی هدایت کنم.
من این روزها فقط نگرانم...

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان سيد امير علي و سيد امير حسين
8 شهریور 96 12:08
خوب عزيزم چرا براش خواهر و برادر نمياري؟يه فرشته كوچولوي ديگه مثل خودش از خدا بخواين