آناهيتاي مامان و بابا

باز هم بوی ماه مهر

1396/7/2 10:54
نویسنده : مامان زينب
609 بازدید
اشتراک گذاری
عزیزتر از جانم، دیروز که اول مهرماه بود و نتونستم برات ثبت کنم نازنینم ولی الان اینجام تا بنویسم برات زیباترین لحظاتی و که از خوشحالی و هیجان رقم زدی.
تعطیلات تابستانی برای تو بیشتر استراحت و خواب بود نازنینم. طوری که من و بابایی نگران بودیم موقع شروع مدرسه ها نتونی به موقع بخوابی و بیدار شی ولی خوشبختانه نگرانی ما بی مورد بود و تو از دو روز قبل اول مهر روی روال افتادی و خواب و بیداریت به موقع شد‌. طوری که روز اول مهر ماه ساعت ۵ صبح بیدار شدی و منتظر رفتن به مدرسه بودی. با هر ضرب و زوری بود تا ساعت ۶ توی رختخواب نگهت داشتیم و بعد خوردن صبحانه و آماده کردن کیفت راهی مدرسه شدی. من همراهت بودم و با چشمان خودم اشتیاقت و برای رفتن به مدرسه میدیدم. این هیجان و شادی از بغل کردن دوستات توی مدرسه کاملا مشخص بود. تمام دلتنگیت و با بغل کردن اونا ابراز می کردی عزیزکم‌.
دیروز و با معلم جدیدتون آشنا شدید. خانم شول یکی از بهترین معلم های مدرسه است و خدا رو هزار بار شکر میگم که امسال هم از بابت معلمت خیالم راحته. اینم عکس هات:
معلمت گفته بود بهتون که آرزوهاتون و نقاشی کنید و تو هم آرزوهای زیبایی داشتی که نقاشی کشیدی و برای خودت به یادگار گذاشتی:









پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)