آناهيتاي مامان و بابا

دانش آموز مدرسه طبیعت

1396/12/3 11:00
نویسنده : مامان زينب
243 بازدید
اشتراک گذاری
آشنایی من با مدرسه طبیعت بواسطه فریبای نازنینم بود. دوست خوبی که دختر عزیزش نیروانا رو توی یکی از این مدارس در مشهد ثبت نام کرد. اون موقع هنوز توی کرمان مدرسه طبیعت وجود نداشت. خوب وقتی فریبای عزیزم برای من از فعالیت های این مدارس تعریف می کرد برای من خیلی جالب بود و من و به بچه گیهام وصل می کرد. اون موقع ها که پدربزرگ و مادربزرگم توی فصل بهار و تابستون به روستاشون میرفتن و تا موقع برداشت محصولات درختاشون که اغلب زردآلو و گردو بود اونجا میموندن. طی مدتی که اونجا بودن ما هم دو سه باری میرفتیم پیششون. با بچه های ختله ها و دایی هام روزگاری داشتیم. از گردش توی باغ هاو درخت بالا رفتن و ارتباط با حیوونا گرفتخ تا بازی توی رودخونه پرآب و چیدن میوه ها. هنوز لذت میوه هایی که خودمون از درخت ها می چیدیم و توی دهنمون میزاشتیم زیر زبونمه. هنوز صدای آب که از درون جوی بغل خونه میگذشت توی گوشمه و هنوز نوازش نسیمی که شب ها موقع خواب توی پشه بند به صورتم میخورد رو به یاد دارم. بهترین لحظات بچگی من توی این محیط بود. سال ها گذشت و بخاطر زدن سد توی اون منطقه تمام درخت ها بریده شد و ما اونجا رو از دست دادیم. ولی قلب من و روح من هنوز هم اونجاست. هیچ وقت خاطراتی که با فامیلم اونجا داشتم و فراموش نمی کنم. همیشه دلم میخواست تو دخترکم بازی در چنین محیطی و تجربه کنی. دلم می خواست از چهاردیواری خونه بیای بیرون و تمام لذت هایی که من از چنین محیطی تجربه کردم و تجربه کنی. وقتی خاله فریبا از مدرسه طبیعت مشهد که نیروانا رفته بود می گفت من می فهمیدمش. با تمام وجودم می تونستم درک کنم حالا که نیروانا دیگه چنین محیطی کنارش نیست چقدر دلتنگه. اراده خاله فریبا و همسرشون آقا حامد اونقدر زیاد بود که تونستن چنین محیط دلنشینی و واسه بچه های کرمان راه بندازن. خدا خیرشون بده که آرزوی من به واسطه این دو عزیز برآورده شد و حالا صبح های جمعه تو در مدرسه طبیعت بابا مسعود کرمان می گذره. آناهیتای من، من کنارت نیستم ولی از دور لذت تو رو به خوبی درک می کنم و همراهت لذت می برم. امیدوارم بهترین خاطرات و در کنار دوستانت برای خودت رقم بزنی. ممنونم از خاله فریبا و عمو حامد عزیز. دعای خیر همه ما بدرقه راهتون. دوستون داریم😙😙😙
پسندها (1)

نظرات (1)

مامان فريبامامان فريبا
3 اسفند 96 12:47
سپاسگزار مهرتم زینبم. امیدوارم بتونیم این راه پراز عشق و البته پرنشیب و فراز رو با همراهی و تبادل تجربه و نظر دوستان ادامه بدیم. هنوز خیلی خیلی مونده تا به پای مدرسه طبیعت مشهد برسیم ولی تمام سعی و تلاشمون در اون جهته. آناهیتای نازنینم پای ثابت مدرسه مون بود و قطعاً تجربه های اون و بازخوردهاش میتونه بهمون کمک کنه در ادامه ی مسیر