آناهيتاي مامان و بابا

جشن آغاز سال تحصيلي

به مناسبت روز جهاني كودك و آغاز سال تحصيلي جشني براتون توي مدرسه برگزار شد. كلاس فوق برنامتون كه رباتيك بود و كنسل كردن و شماها رو زودتر فرستادن خونه و تاكيد كردن كه حسابي استراحت كنيد تا توي جشن خسته نباشيد. اين عكس ها رو از تو سايت مدرسه برداشتم چون والدين اجازه نداشتن توي جشن باشن ولي ساعت 6 كه رسيدم كرمان خودم اومدم دنبالت. معلم مهربون و عزيزت و ديدم و باهاش آشنا شدم (خاله الهه). از طرف مدرسه بهتون جايزه دادن. يه عروسك خيلي خوشكل و ناز كه اسمش و گذاشتي كاترين. آناهيتا اولين رديف از سمت راست سومين نفر نشسته. ...
20 مهر 1394

آناهيتا در پيش دبستاني

زندگي من و تو و گهگاهي هم بابايي توي شهر زيبا با آسمون قشنگ كرمان شروع شد. براي اينكه كسي كنارت باشه تا صبح كه من ميام سرچشمه تو رو راهي مدرسه كنه چند تا آگهي توي اينترنت و روزنامه چاپ كرديم. اين كار به عهده بابايي بود و بنده خدا حدودا دو ماه تمام سعيش رو كرد تا بهترين فرد براي موندن كنار تو رو انتخاب كنه دختركم و بالاخره خاله "زينب" كه ليسانس هنره و با كارهاي هنري هم آشنايي داره رو ديديم. با خونوادش آشنا شديم و باهاش صحبت كرديم. از اونجايي كه تو هم علاقه زيادي به كارهاي هنري داري از بودن خاله زينب در كنارت خوشحالي. خدا رو شكر با اينكه خاله زينب دختر جوونيه ولي توي برخورد با تو خلاقانه رفتار مي كنه و بعضي جاها هم من راهنمايي...
15 مهر 1394