آناهيتاي مامان و بابا

در راه موسیقی

اولین تک نوازیت و توی این جشنواره انجام دادی که عکس هاش و میزارم برات. آهنگ بارون بارونه ویگن. عالی بودی عزیز دلم.😘😘 ...
30 ارديبهشت 1398

پروژه جابربن حیان

متاسفم که توی مدرسه تون کار گروهی کم دارین. اگر به عنوان کارگروهی پروژه ای مثل جابر بن حیان و قرار میدادن که از اول سال باید حسابی روش کار شه. مطمئنم می تونستید تجربه فوق العاده ای رو کسب کنید. متاسفانه این طور نشد. چند روز مونده به تحویل پروژه، معلمتون اطلاع رسانی کردن. وقت خیلی کم بود و خیلی از هم کلاسی هات انصراف دادن. ولی تو یک شبه در مورد سیارات این پروژه رو انجام دادی. پروژه ت و قبول نکردن و گفتن خارج از استاندارد جشنواره است. ناراحت شدی‌ ولی من برات جشن گرفتم. تشویقت کردم برای تلاشت. برای اینکه فکر کردی و کار قشنگی ارائه دادی عزیز دلم‌. دوستت دارم و بهت افتخار می کنم😘😘 عکس ها رو برات به یادگار می گذارن: ...
30 ارديبهشت 1398

خواب

- مامان دیشب خواب میدیدم با نیروانا رفتیم مدرسه شنا. اونجا شنا می کردیم. تازه درس هم می خوندیم. ریاضی حل می کردیم. آخه کتاب هامون ضد آب بودن. عاشقتم که اینقدر شنا کردن و دوست داری حتی تو خواب هم شنا می کنی کوچولوی دوست داشتنی من😘😘
30 ارديبهشت 1398

در راه موسیقی

وقتی سازت و تهیه کردیم متوجه شدیم که مضراب هایی که داخلش هست مناسب دستان ظریف تو نیستن. برای همین استادت آقای گروسی  گفتن که مضراب جدید از تهران برات تهیه کنیم. خوب ایشون آدرس جایی رو به ما ندادن و ما می بایست خودمون فکری کنیم. توی اینستاگرام، متوجه شدم کنسرت نی و قانون قراره برگزار شه و آدرس پیج نوازنده ها هم نوشته شده بود. از این طریق با خانم مژگان حسینی، نوازنده ساز قانون که جزو ارکستر ملی ایران هستند آشنا شدم و ایشون راهنماییم کردن که چطوری مضراب تهیه کنم. خوب از تقریبا یک سال پیش با ایشون آشنا بودم و فعالیت هاش و می دیدم. تا اینکه اردیبهشت ۹۸، هفته قبل، کنسرت آقای سالار عقیلی به هنراه ارکستر ملی ایران توی کرمان برگزار شد‌. به ...
8 ارديبهشت 1398

در مسیر موسیقی

بعد از اینکه استادت آقای بنی اسدی تشخیص داد که دوره فلوت پیشرفته ت تموم شده و می تونی ساز اصلی ت و انتخاب کنی، متوجه شدم دوست داری سازی و انتخاب کنی که با انگشتان کوچیکت بنوازی و بیشتر از انگشتانت استفاده کنی. خلاصه اینکه خودت دوست داشتی ساز چنگ و انتخاب کنی ولی چون توی کرمان آموزش این ساز و نداریم من پیشنهاد دادم ساز قانون یا کمانچه. استادت و خودت ساز قانون و انتخاب کردین. البته استادت خیلی استقبال کردن و گفتن تازه آموزش این ساز در آموزشگاه ایشون و در شهر کرمان شروع شده. بابایی هم بعد از شنیدن صدای قانون  بالاخره موافقت کرد و سازت تهیه شد و تو شدی کوچکترین شاگردی که قانون می نوازه. بعد از یک ماه کلاس رفتن، آقای بنی اسدی به من گفتن که جش...
8 ارديبهشت 1398

۹ سالگیت در مدرسه

روز تولدت، دوستانت در مدرسه سورپرایزت کردن. البته به روش خودشون. فقط حس زیبای دوست داشتن و اهمیت داشتن تولدت و با کاری که انجام دادن نشون دادن. در بسته کلاس رو باز می کنی و می خوای داخل شی که بطور غافلگیرانه ای، هم کلاسی هات جلو میان و تولدت و بهت تبریک میگن. روی سرت کاغذ خرد شده میریزن و بعدشم نقاشی هایی که برات کشیدن و بهت هدیه میدن. بهت تبریک میگم عزیزم. این اتفاق یعنی اینکه تولدت و شادی هات برای هم کلاسی هات مهمه و تو تونستی توی رابطه برقرار کردن با اون ها درست پیش بری. ...
7 ارديبهشت 1398

۹ سالگیت

نوروزمون و با گردش در شهر خودمون شروع کردیم. جاهای دیدنی شهر و پیدا کردم و برنامه ریزی کردیم و برای آشنایی بیشتر با شهرمون و فرهنگمون ، توی تعطیلات عید به اون مکان ها می رفتیم: میدون گنجعلیخان حمام گنجعلیخان حمام زنانه ی گنجعلیخان ضرابخانه مسجد گنجعلیخان یخدون مویدی آتشکده مسجد ملک خوب من تمام تلاشم و انجام دادم تا با جستجو در اینترنت و همچنین گوش دادن به صحبت های راهنما این مکان ها رو بشناسی و از زیبایی شون لذت ببری. خوب تجربه ی فوق العاده ای هم برای خودم بودم. بعضی هاشون و اصلا نمی دونستم توی شهرمون هستن و اگر هم قبلا رفته بودم اینقدر با جزئیات ندیده بودم. ممنون عزیز دلم که هستی‌😍😍 فروردین ماه تولدت بود و از اونجایی که خودت هم را...
7 ارديبهشت 1398

اولین پروژه کامپیوتری

پروژه علومتون در مورد ریشه گیاهان بود. باید یکی از اعضای گروهتون فایل power point ش هم درست می کرد. تو قبول کردی که این کار و انجام بدی. خلاصه اینکه اولین پروژه کامپیوتری خودت رو  دیشب انجام دادی. فقط کنارت بودپ و نظاره گر کارت. به خوبی از پسش بر اومدی. چه خوب که مهارت کار با کامپیوتر و شروع کردی عزیز دلم. آفرین به اراده زیادت.😘😘
22 اسفند 1397

کاردستی

ساعت ده و نیم شب، هنوز بیدار بودی. خلاصه اینکه با زحمت فراوان از طرف من و بابایی، رفتی که بخوابی. به رختخواب نرسیده برگشتی و گفتی: مامان، یادم رفت قایق درست کنم. فردا باید ببرم مدرسه. عصبانی شدم. گفتم دیگه به من ربطی نداره. خودت مسئولی. من می خوام بخوابم. فقط اینکه فردا صبح تا صدات زدم باید پاشی. گفتی : باشه. فقط می تونم از اینترنت گوشیت استفاده کنم؟ اجازه دادم. من خوابیدم. صبح که بیدار شدم با چند تا قایق رنگی خوشکل توی اتاقت مواجه شدم. با تمام وجودم بهت افتخار کردم. صبح هم با صدا زدن من سریع پاشدی.😘😘😘 ...
13 اسفند 1397