آناهيتاي مامان و بابا

روزهاي تعطيل من و تو

1392/5/5 14:59
نویسنده : مامان زينب
246 بازدید
اشتراک گذاری

قرار بود يه جلسه بازي تو و سامان آرد بازي و خمير درست كردن باشه ولي متاسفانه تو يه دفه يه تب يك شبه كردي و بعدشم خوب شدي خدا رو شكر. ولي همون تبت باعث شد نتونيم بريم پيش خاله مهناز و صبا. دو روزي كه تعطيل بود و كنار هم بوديم گفتم ببينم نظرت نسبت به اين بازي چيه براي همين بساط اين بازي رو پهن كردم. يه ظرف آب و يه ظرف ديگه آرد و يك كمي شكر آسياب شده. لذتي كه توي اين بازي توي چشات ديدم وصف ناپذير بود. اينكه خودت خمير درست كردي و با وردنه شكل دادي و روش زرده تخم مرغ زدي و بعد سرخشون كردي كه مثلا شيريني شدن و در آخر هم عاشق اين جملتم كه وقتي حسابي از كاري كيف مي كني مي گي: مامان، خيلي حال داد.


بفرماييد شيريني آناهيتايي. خودش نخورد. به زور نصفي رو كرد تو حلق بابايي. به من هم اجازه نداد بخورم. اونقد موندن تا خشك خشك شدن و رفت و ريختشون توي باغچه براي پرنده ها.

باز هم بازي كرديم. با قيچي كار كرديم. من برات چشم مي كشيدم و تو با دقت مي چيدي و مي چسپوندي جاي چشاي آدمك سبيلو. منم كمكت مي كردم.

اين رو ببين عزيزم. اينا رو خودت چيدي و چسپوندي و گفتي: مامان، مثلث و مستطيل درست كردم. قربونت برم من آي كيوي من.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)