اين روزهاي تو..
يه سوسك زشت توي خونه راه ميرفت و بخاطر بوي سم ناشي از سم پاشي گيج و ويج ميزد. گفتي : مامان من از سوسك بدم مياد خيلي كثيفه. منم گفتم : منم بدم مياد دخترم. گفتي : مامان و باباي سوسك هم از سوسك بدشون مياد؟
خرداد ماه بود كه به همراه دوستاي خوبمون خاله وحيده و همسر محترمشون و پرنيان و پارسا رفتيم منطقه خوش آب و هواي بابابزرگ و مامان بزرگ. اين دفعه حسابي بهت خوش گذشت چون دو تا دوستت كه خيلي هم دوسشون داري هم بازيت بودن و حسابي خوش به حالت بود دخملي. موقع برگشتن به سرچشمه قدرشناسيت كه اين روزا حسابي به اوج رسيده و براي هر كاري كه واست انجام ميديم حسابي تشكر مي كني گل كرد و با تمام احساست به من و پدرت گفتي : ممنونم كه من و آوردين اينجا. خيلي بهم خوش گذشتن. اينم عكسات دخترم كه حسابي با آب بازي كيف كردي و چندين بار لباسات و عوض كردم:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی