آناهيتاي مامان و بابا

اين روزهاي تو..

1393/4/3 11:49
نویسنده : مامان زينب
1,092 بازدید
اشتراک گذاری

يه سوسك زشت توي خونه راه ميرفت و بخاطر بوي سم ناشي از سم پاشي گيج و ويج ميزد. گفتي : مامان من از سوسك بدم مياد خيلي كثيفه. منم گفتم : منم بدم مياد دخترم. گفتي : مامان و باباي سوسك هم از سوسك بدشون مياد؟خندونک


خرداد ماه بود كه به همراه دوستاي خوبمون خاله وحيده و همسر محترمشون و پرنيان و پارسا رفتيم منطقه خوش آب و هواي بابابزرگ و مامان بزرگ. اين دفعه حسابي بهت خوش گذشت چون دو تا دوستت كه خيلي هم دوسشون داري هم بازيت بودن و حسابي خوش به حالت بود دخملي. موقع برگشتن به سرچشمه قدرشناسيت كه اين روزا حسابي به اوج رسيده و براي هر كاري كه واست انجام ميديم حسابي تشكر مي كني گل كرد و با تمام احساست به من و پدرت چشمکگفتي : ممنونم كه من و آوردين اينجا. خيلي بهم خوش گذشتن. اينم عكسات دخترم كه حسابي با آب بازي كيف كردي و چندين بار لباسات و عوض كردم:

پسندها (4)

نظرات (5)

ساخته ها نمدی
3 تیر 93 12:01
سلاااام وبتونه عالیه ما تو کار نمیدم عروس‌ک های نمدی ریسه اسم حلقه عروسک انگشتی..... بیاین وبمون ما قیمت فوق‌العاده زدیم ۴۰ درصد تخفیف خدافظ
الهه
6 تیر 93 22:11
عزیز دلم که عاشق آب بازیه ...دوستت دارم عزیزم
الهه مامان یسنا
7 تیر 93 14:40
خاله زهرا
8 تیر 93 9:54
یادش بخیر خیلییییی خوش گذشت
خاله زهرا
10 تیر 93 10:10
تولدت مبارک مامان زینب دوست دارممممممم