آناهيتاي مامان و بابا

دختر خلاق من

1393/10/22 13:38
نویسنده : مامان زينب
902 بازدید
اشتراک گذاری

از روي پازلي كه درست كرده بودي و روش اعداد 1 تا 9 نوشته شده بود خط اول و نوشتي. من و بابايي همرات شادي كرديم و كلي تشويقت كرديم و بابايي بهت سرمشق داد. بعد گفتي مي خوام نت هاي بلزم و بنويسم و شروع كردي به نوشتن. همه رو به خوبي بلدي. مي نوشتي و اسماشون و مي گفتي. از چپ به راست :مي، ر، دو، فا، سل، لا، سي. عاشق نوشتن لا و سي ات هستم عزيز دلم. بعد من برات درستش و نوشتم و تو هم پشت سر من ادامه دادي. پيش به سوي موفقيت و پيشرفت كوچولوي دوست داشتني منمحبت

دو تا دايره كشيدم و گفتم : دخترم دايره سمت چپ و صورت يه آدم بكش و تو هم گفتي : نه مي خوام آدم برفيش كنم. اونوقت يه آدم برفي چپه كشيدي. قربون دستاي كوچولوي نازت مادر.بوس

سناريوي تو براي رفتن به كيش:

آناهيتا :

(1)مامان اول با اتوبوس ميريم به سمت فرودگاه (2) بعد اونجا سوار هواپيما مي شيم. (3 از چپ به راست) ميريم تالار (منظورت هتله) و بعد ميريم دلفينا رو مي بينيم.

من:بوسبوسبوسبوسبوس

عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم عزيز دلم. كاش مي شد بخورمت.محبت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان الهه
22 دی 93 16:35
ای جووونم...پس هوای کیش به سر کوچولوی شماهم زده
مامان زينب
پاسخ
آره الهه جون. كاش بتونيم بريم.
خاله زهرا
23 دی 93 22:24
قربونت برم خاله،تو خیلی بااستعدادی
khale ana
28 دی 93 18:10
ووییی چقد ناز نوشتی چقد ناز کشیدی