تغيير
تو لايق بهترين ها هستي دختركم.
از وقتي كه توي وجودم بودي تا به حال اين جمله هميشه ورد زبونم بوده و تمام تلاشم و كردم تا بهترين ها برات فراهم بشه چون تو لياقت بهترين امكانات و شرايط وداري ومن خودم و مسئول ميدونم براي پيشرفت تو تلاش كنم. از اونجايي كه خودم توي محيط كوچيك سرچشمه بزرگ شدم و رشد كردم ديگه دوست نداشتم تو هم درگير اين محيط كنم. اين شهر كوچيك زيبايي هاي خاص خودش و داره ولي از اونجايي كه حسابي آلوده شده اونم بخاطر كارخونه هايي كه در اطرافش ساخته اند و روز به روز امكاناتش كمتر و كمتر ميشه من و بابايي هم تصميم گرفتيم تغييري اساسي توي روند زندگيمون بديم. مهاجرت از سرچشمه به كرمان و ثبت نام تو نازنينم توي يكي از مدارس كرمان. از بابت آموزش تو ديگه خيالم راحته ولي هنوز هم مسائلي هست كه سخت ذهنم و درگير كرده. بابايي قراره بعضي روزها توي هفته رفت و آمد كنه و آخر هفته ها هم پيشمون باشه ولي من هر روز ساعت 4 صبح ميرم سرچشمه و عصرها 6 ميرسم. يك هفته اي كه اين تغيير توي زندگيمون اتفاق افتاده عمه آذر مهربون كنارت بوده و قراره تا اول مهر هم باشه. پرستاري برات پيدا كرديم و اميدوارم بتونيد با هم رابطه اي خوب داشته باشيد. اگر چه بيشتر وقت تو تا اومدن من توي مدرسه اي سپري ميشه كه هميشه آرزوي كودكي هاي خودم بوده. يادگيري همراه با بازي. توي اين يك هفته اي كه رفت و آمد مي كنم بعد از برگشتنم به كرمان تمام انرژيم و براي تو ميزارم نازنينم و تو هم تا حالا چندين بار خوشحالي خودت و از اومدن به كرمان ابراز كردي و مي گي : مامان من فقط براي ديدن دوستام برمي گردم سرچشمه. اميدوارم همه چي خوب پيش بره دختركم. دوست داريم و براي پيشرفت تو تمام تلاشمون و با بابايي انجام ميديم تا تو رو هميشه شاد و سالم و موفق ببينيم.