آناهيتاي مامان و بابا

نقاشی

1390/11/8 9:11
نویسنده : مامان زينب
301 بازدید
اشتراک گذاری

هدیه جدید خاله زهرا و زبیده برات رنگ انگشتی بود عزیزم. از اونجایی که خاله فریبا قبلا پیشنهاد داده بود رنگ انگشتی ها داخل حمام استفاده شود تا حسابی کیف کنید من هم گوش به پیشنهاد خاله فریبا همین کار را انجام دادم. وقتی بردمت توی حموم و جعبه رنگ ها رو باز کردم نمی دونستی قراره چه اتفاقی بیفته. یکی از رنگ ها رو باز کردم و گرفتم جلوت. نگاش کردی. گفتم : دخترم، این رنگه. انگشتت و بزن داخلشو باهاش روی دیوار نقاشی بکش. بعد خودم انجام دادم. اولش محتاطانه پیش می رفتی و کمی رنگ به انگشتت می مالیدی ولی بعدش فهمیدی باید چیکار کنی. انگشتای دست راستت یه رنگ بود و اون یکی یه رنگ دیگه. آخراش یاد گرفتی که کف دستات رو بزنی به دیوار تا جاشون بمونه و بعد بگی : مامان، دس دس. فدای تو. منم کیف می کردم وقتی ذوق تو رو می دیدم. بعد از ۲۰ دقیقه به زحمت بردمت بیرون. روز بعد هم باز این کار تکرار شد. دستت رو روی دیوار می کشیدی و رنگ ها رو پخش می کردی و می گفتی: آب. آخه وقتی از من می خوای برات نقاشی آب رو بکشم من رودخونه رو می کشم و تو هم می خواستی مثل من انجام بدی. به هر حال اون روز هم جفتمون کیف کردیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)