آناهيتاي مامان و بابا

تخت آناهیتا

1391/3/7 10:0
نویسنده : مامان زينب
196 بازدید
اشتراک گذاری

از وقتي كه به دنيا اومدي يه مدت محل خوابت توي تخت گهواره ي كوچولويي بود كه داشتي. بعضي وقتا هم روي زمين توي يه چادر كوچولو كه حالت پشه بند داشت و اطرافش بسته بود خوابيدي. از وقتي نشستن رو ياد گرفتي ديگه جرات نكردم بزارمت توي تخت گهواره ات. مي ترسيدم بيفتي. برا همين اومدي روي تخت كنار من و بابايي كوچ كرد روي زمين تا تو بتوني حسابي غلت بزني و جات تنگ نباشه. نزديكاي يك سالگيت بود كه ست تخت و كمد برات خريديم ولي اين تخت محل بازي كردنت بود. بعد از اينكه يك سال و نيم شدي اومديم يه خونه بزرگتر كه تونستيم تختت رو بياريم توي اتاق خواب خودمون. ولي باز هم فقط براي بازي ازش استفاده مي كردي و همچنان در آغوش ماماني خواب ناز داشتي. از اونجايي كه من از ساعت 7 صبح تا 4 بعدازظهر نمي تونم تو رو ببينم. قصدم بر اين بود كه بعد از اتمام دوران شير خوردن فقط تختت جابجا بشه نه اتاقت. دو هفته اي بعد از اتمام پروژه شير خوردن باز هم كنارم بودي. البته شب ها قبل از اينكه بخوابي توي تخت خودت برات كتاب قصه مي خوندم ولي بعدش مي خواستي برا خواب بياي پيش من. تختت رو بخاطر رو بالشي و پتوش خيلي دوست داري. چون عكس هاي سيندرلا روشه. تو اين فكر بودم كه كم كم با راهنمايي هاي خانم مشاور كمكت كنم توي تخت خودت بخوابي كه يه شب خودت نخواستي بعد از اتمام كتاب خوندن بياي پيش من و همونجا لالا كردي. به قول خودت تخت سيندلايي آناتا. ببين خانوم شدي ديگه جيگر طلا. خوشالم براي تو بخاطر اينكه روز به روز استقلالت بيشتر مي شه و فهميده تر ميشي و براي خودم و بابايي كه تو رو داريم. زيباترين بهانه براي زندگي و تكه اي از وجود زيباي پروردگار. دوست دارم اي از خدا رسيده.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)