آناهيتاي مامان و بابا

غمگینم

1391/5/24 15:30
نویسنده : مامان زينب
212 بازدید
اشتراک گذاری

انگشتانم توان تايپ اين جملات رو نداره. قلبم به درد مياد و غم بزرگي تو دلم مي نشينه. فقط بغض مي كنم و پلك نمي زنم تا اشك از چشمانم جاري نشه. آخه نمي خوام تو من و تو اين حال ببيني. اون وقت مي پرسي: مامان، ناراحتي؟ (با اون لحن شيرين پرسشي كردن جملاتت). آره عزيزكم، ناراحتم. غمگينم براي دل شكسته بچه هاي زلزله آذربایجان كه الان بي پناهند و حتي يتيم. فكرش عذابم مي ده. چيزي براي گفتن ندارم جز سكوت و صبر فراوان براي همه اونايي كه غم بزرگي بر دلشون نشسته.

http://news.niniweblog.com/post104.php

زیباترین صحنه زلزله:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)