دوست باشين....
با خاله زبيده سر شوخي و خواهري روي دستاي هم ميزديم و مي خنديديم همين كه ما رو ديدي اومدي جلومون و با جديت تمام دستامونو از هم جدا كردي و گفتي : اِ اِ دوست باشين. بعدشم چشاتو حالتي كردي و گفتي : چيش. من و خاله زبيده منفجر شديم بچه با اين اداهات.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی