آناهيتاي مامان و بابا

كارگاه من مادرخوبي هستم؟ (قسمت دوم)

1391/11/24 7:38
نویسنده : مامان زينب
354 بازدید
اشتراک گذاری

*جدا كردن بچه ها:

اين مرحله، نقطه اي در رشد رواني هر انسانيه. بعضي از مادرها بعد از بچه دار شدن، از علايقشون مي گذرند و فقط مي چسپن به بچه هاشون. به بچه ياد بديم كه من در كنار تو خواسته هاي ديگه اي هم دارم. مطمئنا، اولش براي بچه سخته ولي ياد مي گيره كه خودش هم موجود مستقليه و خواسته هاي ديگران هم براش محترم باشه. پس با وجود اينكه يك مادر هستيد حتما با دوستانتان به مسافرت برويد، ورزش كنيد و بچه را براي پدرش بگذاريد. درسته كه پدرها آگاهي ندارند ولي بخش زيادي از رشد روان بچه رو پدر ميسازه (مخصوصا در مورد پسرها) و وقتي پدر بياد، وابستگي بين مادر و بچه از بين ميره و اين يك ضرورت براي رابطه فرزند و والديني است. يعني تعادل.

حتما از سن يك سال و نيمي، وقت خواب، اتاق بچه رو از اتاق خودتون جدا كنيد. اين موضوع هميشه براي من سوال بود و هيچ وقت نمي تونستم خودم رو راضي كنم كه وقت خواب، آناهيتا به يك اتاق ديگه بره. براي همين گفتم فقط جاي خوابش رو از خودم جدا مي كنم. اما صحبت هاي خانم روانشناس رو در اين زمينه حتما بايد براتون بگم:

منطق تا 11 سالگي در وجود يك بچه وجود نداره و روانش هم ظرفيت نداره كه بخواهيم در مورد بعضي مسائل توضيح بدهيم. براي همين وقتي بچه در اتاق خواب پدر و مادر مي خوابه حتي شنيدن صداي نفس هاي پدرومادري كه در حال عشق بازي هستند هم براي يك بچه خيلي بده و اثرات بدي بر روان او مي گذاره. وقتي اين صداها را مي شنود و حتي رابطه جنسي پدر و مادر را مي بيند سوال برايش پيش مي آيد و باتوجه به توضيحاتي كه قبلا دادم و همچنين مانند انسان هاي بالغ تحريك جنسي نمي شه. سيستم رواني اش تحريك مي شود. يعني سيستم روان انرژي زيادي بهش وارد ميشه چون هيچ گونه ابزاري براي برانگيختن خود ندارد پس مسائلي از جمله شب ادراري، ترس، انگشت مكيدن، توي دستشويي خودشون رو نگه داشتن و... به سراغش مي آيد. بچه را هرگز با تحريك هايش تنها نگذاريد. اين تحريك رواني تا 5 سالگي وجود داره.

 بچه ها را كم كم از اتاق خودتون جدا كنيد. باهاش صحبت كنيد و متقاعدش كنيد كه باباها و مامان ها بايد كنار هم بخوابند و بچه ها هم توي اتاق هاي خودشون  و وقتي به اتاق خودشان رفتند تا وقتي كه بيدارند كنارشون باشيد. مطمئنا روزهاي اول خيلي اذيت مي شن. يادتون باشه كه با قاطعيت ملايم باهاشون رفتار كنيد. بعد از مدتي اين احساس ارزشمندي بهشون دست ميده و احساس خوبي كه چقدر خوبه از بابا و مامانم جدا باشم و يك حريم شخصي داشته باشم. در اين ميان سوال هاي زيادي براش پيش مياد كه جواب تمام آن ها را با  زبان خودشون و با قاطعيت ملايم بدهيد.

 *موضوع ديگه اينكه خيلي مراقب بچه هاي با جنس مخالف باشيد كه قراره با هم بازي كنند. اتفاقي بينشون نيفته و يا چيزي از يكديگر نببينند كه تمام مشكلاتي كه در بالا گفتم بوجود نياد.

*هنگام جدا شدن بچه ها از مادر مثلا وقت تحويل دادنشان به مربي مهد كودك:

گاهي وقت ها يك مادر نمي خواد از بچه اش جدا بشه شايد خاطره خوبي از جدايي نداره. مثلا به درستي از مادر خودش جدا نشده و الان موقع جدا شدن از بچه اش همون حس بد جدايي از مادرش مياد سراغش و دوست نداره جدايي رو بچه اش هم تجربه كنه. موقع جدا شدن هي دست دست مي كنه تا بچه به گريه و زاري و التماس بيفته كه : مامان، نرو. و بعد هم كه ازش جدا شد اشك ريزون ميره اداره. تا عصر كه ميره دنبالش ده ها بار تماس مي گيره و بچه رو چك مي كنه. نمي دونه كه اينطوري، استقلال رو از بچه اش مي گيره و بعد كه بزرگ شد مي خواد براي انجام هر كاري به مامانش زنگ بزنه و با اون صحبت كنه. وقتي  بچه رو تحويل پرستار داديم نوازشش كنيم و ازش خداحافظي كنيم و حتي اگه داره گريه مي كنه محلش نديم و بريم. البته اين ها براي زمانيه كه به پرستار و مربي مهد كودك و خود مهد كودك اطمينان داريم. در اين حالت يك دقيقه به بچه وقت نديم كه گريه كنه و التماس كنه كه تنهاش نزاريم. با قاطعيت ملايم رفتار كنيم. وقتي مي مونيم بچه گيج ميشه و نمي فهمه با احساسش چيكار كنه و خودمون هم خشمگينيم. اون مي بينه بهش چسپيديم ولي مي گيم مي خوام برم و عصر ميام ولي نميريم!!!! وقتي مي مونيم تا به التماس بيفته يعني اون دايره متعلق به بچه به من چسپيده و هي ميره و مياد ولي وقتي ميريم يعني من رفتم ولي هنوز اون زنجير و ارتباط بين من و تو هست و اگر بعد از رفتن با مربي تماس بگيريد مي بينيد كه بچه آروم آرومه. زيباترين نكته اين اتفاق براي من اين بود كه : از مادر كه جدا ميشه، فرديتش را به دست مي آورد و با خودش ميگه من مركز اين دنيام. 

*همه ما نيازهايي داريم كه بعضي هاشون در گذشته برطرف نشده. بعضي از ما توقع داريم، بچه مسئول برطرف كردن نيازهاي من مادر بشه. يعني:

تو بچه خوبي باش تا من مادر خوبي باشم

مثلا مي گيم: اون رشته اي كه من مي گم بايد بري  و وقتي بچه اين كار رو انجام نده و يا معدلش كم بشه چون تصويري كه من از يك آدم خوب كه خودم بودم اينطوريه و با اوني كه بچه است يكي نيست پس اين فكر مياد تو ذهنم كه من مادر خوبي نيستم. وقتي بچه از جايگاهش مياد پايين استرس مياد سراغ ما و اين يعني تمام تلاش هاي من هدر رفته و خشمگين مي شويم.

 دو تا مثال زيبايي كه توي كلاس مطرح شد براتون مي گم:

  1. اگر بچه تان زشت و بدقيافه است وقتي تاييديه شما رو بگيره كه هر كسي يك قيافه اي داره و از نظر من تو فرزند زيباي من هستي اون وقت حتي اگر جايي كسي بهش لقب بدقيافه بده چون شما تاييدش كرديد براش مهم نيست و با خودش ميگه : ولي مامانم مي گه فرزند زيباي من و اين يعني جمع و جور شدن سيستم روان بچه.
  2. وقتي در پارك توي صف تاب و سرسره ايستاده تا نوبتش بشه و يهو يه بچه ديگه مي پره و جاش و مي گيره بايد چيكار كنيم:

تا 11 سالگي چون مفهوم ضد و نقيض رو نمي فهمه اينكه مگه نبايد توي صف واستيم ولي چرا اين بچه پريد جلوي من؟! پس ما بايد حمايتش كنيم و تنهاش نزاريم و بهش ياد بديم كه حقش رو بگيره. به جاش صحبت نكنيد بهش ياد بديد كه اون صحبت كنه ازش بخواهيد به اون بچه بگه : نوبت منه. بيا پايين تا من سوار بشم. وقتي خودش مي گه حس پيروزي مياد سراغش و اين جور بچه ها آينده خيلي خوبي پيش رو دارند.  اين بچه كم كم ياد مي گيره كه بدون ما و در تنهايي حق خودش رو بگيره.

 با بچه ها بازي هاي دسته جمعي انجام دهيد. پدر، مادر و بچه. همراه بچه ها كودك شويد. اما زياده روي نكنيد و به قولي جوگير نشيد چرا كه بچه احساس مي كنه اين ديگه چه مامانيه من دارم چطوري با اين كاراش مي تونه از من مراقبت كنه و احساس ناامني مي كنه.

يادتون باشه اينقدري كه مسائل رواني يك بچه مهمن، درس و مدرسه مهم نيستن. به جاي اينكه مدام خودتون رو با درس و نمره بچه تون درگير كنيد بهش ياد بديد كه چطوري مي تونه اضطرابش رو كنترل كنه. سالم باشه. درست زندگي كردن رو ياد بگيره.

يادتون باشه كه اگر از بچگي براي پرورش بچه وقت بگذاريد و براي ياد گرفتن بهش ابزار بديم وقتي بزرگتر ميشه ديگه لازم نيست خودمون رو درگير اين مسائل كنيم چون در وجودش تمام ابزارها نشسته و ما خودمون راحت تريم.

اميدوارم از اين مطالب حسابي استفاده كنيد. به اميد روزهاي زيبا و شاد و موفق براي همه شما دوستاي خوبم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)