آناهيتاي مامان و بابا

دو دلم..

1392/5/9 14:19
نویسنده : مامان زينب
314 بازدید
اشتراک گذاری

از چند وقت پیش تا حالا این دومین باره که می گی : مامان، می خوام تو اتاق خودم بخوابم. تختم رو جابجا کنین. منم حسابی خودم رو هیجان زده و خوشحال نشون میدم که آفرین دختر گلم که دیگه بزرگ شدی و خانوم. من بهت افتخار می کنم. ولی ته دل خودم غوغاست. اینکه شب ها دخترک شیرین زبون من که از وقتی سرش رو روی بالشش میزاره تا وقتی به خواب ناز میره دیگه برامون سخنرانی نمی کنه برام سخته. اینکه صدای نفس هات رو در کنارم نمی شنوم. اینکه حرف زدن هات توی خواب رو شاهد نیستم. یه جورایی تو وقت خواب مایه آرامش من هستی. باید یه سر به مرکز مشاوره خانواده (خاله سمانه) بزنم. باید خودم رو قانع کنم این یه پیشرفت خیلی بزرگ توی رشد دخترمه. اینکه از کجا شروع کنم و چطوری رفتار کنم و تشویقش کنم خیلی مهمه. حسابی ذهنم درگیره.....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)