آناهيتاي مامان و بابا

اين روزها

1393/10/14 10:37
نویسنده : مامان زينب
818 بازدید
اشتراک گذاری

اين روزها خيلي مي نويسي. يه برگه برمي داري و ريز ريز مي نويسي. بعضي وقتا از توي نوشته هات مي تونم اعداد و حروفي رو كه آشنايي ببينم. توي اتاقت بودي و مشغول نوشتن. با هيجان زيادي صدام كردي كه بيام پيشت. دفترت و نشونم دادي و گفتي : مامان ببين چي نوشتم. حرف E رو نوشته بودي و بعد گفتي : مثل اونيه كه روي بلزمه. گفتم : چيه؟ گفتي : نت "مي". منم همرات خوشحالي كردم و هزار بار بهت آفرين گفتم عزيز دلم. بعد هم G رو نوشته بودي و گفتي : ببين نت "سل" رو هم نوشتم. باز هم خوشحالي من و تو به اوج رسيد.محبت


اين روزها من و تو خيلي با هم كارت بازي مي كنيم و جفتمون براي اينكه اون يكي رو ببره حسابي تلاش مي كنه. قيافه تو ديدنيه وقتي من و مي بري. شونه هات و تكون ميدي و خوشحالي مي كني. اين كه وقتي توي خونه ايم در كنار هم بازي مي كنيم برام لذت بخشه نازنين. هر شب قبل از خواب ازم قول مي گيري كه فردا ده بار باهات بازي كنم. منم بي صبرانه منتظر لحظه اي هستم كه باهات بازي كنم و قيافه بامزه تو رو موقع بردن ببينم. دوست دارم دخترك عزيز من.


اين روزا علاقه زيادي به دانستن زبان انگليسي پيدا كردي. منم حسابي از فرصت استفاده كردم و هر روز چند تا كلمه توي جملاتم بجاي فارسي به كار مي برم تا تو رو باهاشون آشنا كنم.

پسندها (1)

نظرات (4)

مامان الهه
15 دی 93 10:44
روزهاتون سراسر عشق بانو
نجمه
15 دی 93 14:36
اي شيطون بلاي خاله عزيزم منم اين شونه تكون دادنهاي باحالتو ديدم ايشالله برنده باشي واسه هميشه و شاد از موفقيتت
مامان زينب
پاسخ
ممنونم خاله نجمه مهربون كه هميشه مهرت نصيبمونه.
مامان
17 دی 93 10:14
salam ba ejazatun tabadole link kardam
مامان زينب
پاسخ
حتما دوست خوبم.
khale ana
28 دی 93 18:13