آناهيتاي مامان و بابا

اندکی مانده ...

1394/1/26 17:19
نویسنده : مامان زينب
995 بازدید
اشتراک گذاری

پرواز مهیج امروز ظهر به مقصد کیش خوب پرید. من تمام انرژیم و گذاشتم تا تو ذره ای ترس سراغت نیاد. از هورا کشیدن و شمارش معکوس شمردن موقع اوج و فرود هواپیما گرفته تا دادن عروسک های کوچولوی دورا و دوستاش به تو و تو جنان هیجانی سراغت اومده بود که تمام تنت داغ شده بود و آخر سر هم بالا آوردی ولی باز هم گفتی می خوام سوار هواچیما بشم و من با شنیدن این حرفت دلم قرص شد و خستگی از تنم رفت. از پنجره هواپیما بیرون و نگاه می کردی و با هیجان زیاد می گفتی : ابرا زیر پامونن. من دارم کره زمین و می بینم. بعد هم خلیج زیبای فارس و دیدی و کلی هم ذوق زدی کوچولوی دوست داشتنی من.  الان که این و می نویسم در خوابی ناز به سر می بری. برای فردای تو رفتن به استخر هتل و بعد کشتی آکواریوم و در آخر دیدن دلفین ها تو برناممون هست. قراره کیک کوچیکی بگیریم و سه نفری این روز زببا رو بگذرونیم. 

به یاد تمام دوستان خوبم هستم. از سمانه عزیزم بخاطر راهنمایی هاش ممنونم و به صالحه نانینم تولد جگر گوشش ساینا که دقیقا یک سال از تو بزرگتره رو تبریک می گم.

 

پسندها (1)

نظرات (1)

خاله زهرا
29 فروردین 94 11:40
هورااااااااااااا تو قهرمان مایی