آناهيتاي مامان و بابا

تابستان 95

1395/7/7 10:41
نویسنده : مامان زينب
432 بازدید
اشتراک گذاری

تابستاني كه گذشت :

موسسه خلاقيت و مهارت هاي راه آينده نخبگان، موسسه اي كه در بدو شروع به كارش در كرمان تو سه سال و خرده اي داشتي و من، خاله فريبا و خاله سمانه تصميم گرفتيم تو، نيروانا جون و عسل عزيز رو روزهاي پنج شنبه به اين موسسه بفرستيم. البته موسسه هم زحمت كشيده بود و براي شما چند نفر كلاس هاي رو بصورت خصوصي برگزار مي كرد. متاسفانه به دلايلي كه قبلا برات توي يه پست نوشتم از فرستادنتون به اين كلاس ها صرف نظر كرديم. ولي حالا اين موسسه كه مديريت اون و خانم جلالي به عهده دارن بسيار فعال ظاهر شدن و خيلي خوب فعاليت ها و برنامه هاشون و توي كل استان برگزار مي كنن.

يكي از مهمترين  فعاليت هايي كه تابستان امسال داشتي شركت در كلاس هاي اين موسسه بود كه توسط همكاران خانم جلالي توي سرچشمه برگزار شد. دو ترم يك ماهه اين كلاس ها برگزار شد ولي من متاسفانه ترم اول بخاطر اينكه از اين كلاس ها خبر نداشتم نتونستم ثبت نامت كنم. توي ترم دوم شركت كردي و بسيار فعال بئدي. روز آخري كه كارهايي كه انجام دادي و توي چهار تا كلاست بهم نشون دادي انرژي وصف ناپذيري گرفتم و خدا رو بخاطر حضور تو سپاس گفتم. قصه گويي، دقت و تمركز، هماهنگي حواس و حركت و  تقويت حافظه

علاقه تو به صحبت كردن و داستان تعريف كردن براي دوستات توي كلاس قصه گويي يكي از نقاط قوت تو توي اين كلاس بود. كار بسيار ارزشمندي كه توي اين كلاس علاوه بر كتاب خواندن و داستان وار تعريف كردن كتاب داشتن اين بود كه كتاب نوشتيد. با دوستات يه داستان نوشتيد و بعد هم خودتون نقاشي هاي داستان و انجام داديد و زيباتر از همه اينكه كتاب توسط موسسه چاپ شد و در اختيار ما قرار گرفت. تو توي اين داستان نقش "فيل" رو داشتي و نقاشي فيل رو هم تو كشيدي:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

الان ديگه عضو كانون پرورش فكري هستي و مرتب كتاب امانت مي گيري.

دوچرخه سواري و رفتن به شهربازي رو توي برنامه هفتگي مون طي تابستون داشتيم و تو نسبت به سال قبل بهتر دوچرخه سواري مي كردي:

آخر هفته هم كه به كرمان ميرفتيم كلاس فلوت و باله و ژيمناستيك تو همچنان ادامه داره و خدا رو شكر تو حسابي از ورزش و موسيقي استقبال مي كني:

تاكيد من و بابايي روي اينه كه توي برنامه زندگيت ورزش، موسيقي و زبان هميشه گنجونده بشه و خدا رو شكر تو هم دوست داري و با اشتياق اين كلاس ها رو ميري. متاسفانه كلاس زباني كه توي مدرسه ميرفتي اصلا خوب نبود و ما هيچ پيشرفتي برات نديديم و حتي قبلي ها رو هم كه ياد گرفته بودي از ياد برده بودي. كلاس زبانت و شروع كردي توي موسسه البرز با يه مربي جوون و بسيار فعال و خيلي خوب پيش رفتي و ميري.

علاقه تو به آب بازي باعث شد كه علاوه بر اينكه آخر هفته ها با خاله ها استخر ميرفتيم توي يه فستيوال آب بازي كه كرمان برگزار شد هم شركت كنيم و حسابي دو تايي خوش بگذرونيم. البته آخراش بابايي هم به جمعمون پيوست و حسابي خيسش كرديم و اون هم ما رو.

 

 

توي تابستون خيريه محك داشتيم و خدا رو شكر تونستيم امسال هم در كنار دوستاي خوبمون توي اين برنامه شركت كنيم:

چهارمين دندون شيريت و خودت كشيدي و از دست دو تا از دندون هاي سياه بالاييت راحت شدي:

اين فرشته دندون توي خونه ما براي تمام دندون هاي شيري تو قراره جايزه بياره برات. اوضاعيه ها...

توي اين تابستوني كه گذشت نتونستيم جايي مسافرت بريم ولي گردش شبانه با خانواده بابايي به آبشار راين و اطراف رابر توي برناممون بود و حسابي به تو خوش گذشت عزيز دلم. مخصوصا كه همش در كنار آيلين عزيز بودي.

ني ني خاله نجمه عزيز و دوست داشتني به دنيا اومد. باران نازنين توي خرداد ماه به دنيا اومد و با هم به بيمارستان براي ديدنش رفتيم. خدا براي خاله نجمه و عمو مجتبي حفظش كنه و شاهد سلامتي و موفقيت روز به روزش باشن.

مزدا نازنين، ني ني خاله فريبا. داداش نيرواناي عزيزم دقيقا روز تولد من 10 تير ماه به دنيا اومد و باز هم با هم به ديدنش توي بيمارستان رفتيم. دلمون براشون حسابي تنگ شده. براي رفع دلتنگيمون هر از گاهي عكسايي كه با هم قبلا گرفتيم و مي بينيم و ياد خاطرات قشنگمون مي كنيم.

جشنواره نقاشي متري كرمان

 

 شيوا جون و امير محمد

اين روزها بيشتر دوست داري فعاليت هاي فيزيكي انجام بدي. حركات جديد پرشي كشف مي كني و مدام در حال پريدن و جست و خيزي. وزنت هنوز كمه و با انجام يه چكاپ كامل به اين نتيجه رسيديم كه خدا رو شكر مشكلي نداري. كافيه فقط يه خرده بيشتر بخوري. هيچ اجباري توي اين كار هم نيست دختركم. همين كه از همين حالا غذاها و خوراكي هات و حسابي ميجوي خيلي خوبه تا عادت بشه براي هميشه ات. سعي كردم تعداد دفعات غذا خوردنت و بيشتر كنم. اميدوارم تنت هميشه سالم باشه عزيز دلم. توي اين تعطيلات حسابي سي دي تماشا كردي. اونم شي دي هايي كه بابايي برات تهيه كرده بود و بسيار كاربردي و خوب بودن. اگر چه خيلي هم خوابيدي توي اين مدت. خلاصه اينكه تابستون قشنگ 95 هم گذشت و خوشحالم كه برامون سلامتي و خوشي بود عزيزكم. اميدوارم از اين به بعد هم براي همه مخصوصا تو و بابايي وخانواده و تمام دوستاي عزيزم سلامتي، موفقيت و شادي باشه.محبتبوس

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان فريبا
13 مهر 95 9:08
چه تابستون پر و پیمونی, آفرین عزیزدلم. پربار و رها بسوی پاییز و زمستانی پربارتر
مامان زينب
پاسخ
فداي تو فريباي عزيزم