بهار تقديم تو باد دختر بهاري من
بهار تقديم تو باد دختر بهاري من ماه تو، فصل تو و خاطرات تولد تو از راه رسيد دختر بهاري من. امسال عيد بيشتر خونه بوديم. به مامان بزرگ و بابابزرگ ها سرزديم و سيزده بدر هم با دوست مهربونمون خاله آرزو و عمو سامان و امير علي و امير محمد رفتيم باغ شازده. پارسال عيد هم سيزده بدر سه تايي باغ شازده بوديم. عاشق باغ شازده ام مخصوصا توي اين فصل ها كه پر از گل و زيباييه. به اميد روزي كه با دوستاي مجازيمون اين باغ زيبا رو وجب كنيم. عكس ها رو كه مي بينم دلم مي گيره آخه نمي دونم تو چرا اينقد كم امسال عكس داري!!! و از همه ناراحت كننده تر اينكه تو اصلا سر سفره هفت سين عكس تكي نداري
به هر حال همونايي كه هستن رو برات توي اين خونه به يادگار ميزارم نازنينم. باز هم از اين فصل زيبا مونده قول ميدم در زمينه عكس گرفتن فعال تر ظاهر بشم.
اين عكس ها مال دو سه روز مونده به شروع سال جديده. چقد با اين قيافت كيف كردي و لباس عوض كردي و جلوي دوربين و آينه قر دادي:
خونه بابابزرگ و مامان بزرگ. با عمه آذر سفره هفت سين رو پهن كرديد و تا موقع تحويل سال حسابي وسيله هاي سفره هفت سين رو دست كاري مي كردي وروجكم.
اي جوووووونم. عيدي هات و ببين. امسال با اين عيدي هات حسابي كيف كردي. ژست هاي امسالت رو ببين چه بامزه ان.
وقتي هم توي خونه بوديم بيكار نبوديم. شن بازي و رنگ مالي...
بازم ژست هاي بامزه ات رو ببين دخملي.
بازم يه ژست ديگه.
توي اين روزا تولد بابايي رو هم داشتيم.
و
سيزده بدر. اون روز با امير علي حسابي كيف كردين و شيطوني و بعد هم دنبال يه حاجي فيروز كه توي باغ مي چرخيد و آواز مي خوند و عيدي مي گرفت كل باغ رو وجب كردين و باهاش مي رقصيدين.
ياد گرفته بودي خودت از اينجاها بري بالا و راه بري ناقلا. اون روز حسابي بدو بدو كردي و من با خودم فكر مي كردم چقدر بزرگ شدي دخترك نازم و چقدر زود اين روزها مي گذرد.
از اول سال جديد، روزهايي زيبايي شاهد بوديم. بودن در كنار خانواده ها و دوستان و بعد هم شاهد سه روز بارون متوالي بوديم. با ديدن اين بارون و مه و بيرون اومدن كرم ها بخاطر آب فراوون به ياد شمال مي افتادم. فقط دريا كم داشتيم اين سه روز اخير. به اميد اون روزي كه بتونم طبيعت زيباي شمال كشورمون و درياي عظيمش رو برات خاطره انگيز كنم نازنينم.
