آناهيتاي مامان و بابا

تولد سه سالگی آناهیتا - 2

1392/2/10 8:56
نویسنده : مامان زينب
436 بازدید
اشتراک گذاری

- آناهیتا، تولدت رو توی مهدکودک برگزار کنم؟

- نه توی مهدکودک دوست ندارم . توی خونه.

- چرا؟

- توی مهد دوستام کیکم و خراب می کنن...

و اینطوری شد که تصمیم گرفتیم تولدت رو با حضور خونواده ها برگزار کنیم ولی متاسفانه بخاطر اتفاق غمناکی که برای یکی از جوونای فامیل پیش اومد نتونستیم جشن رو با خونواده ها داشته باشیم. تو بهونه گیری می کردی که جشن تولد می خوام و از اونجایی که با تمام وجودم احساس می کردم دیگه نمی تونی صبوری کنی برای همین تصمیم گرفتم دوستای خونوادگیمون رو دعوت کنیم تا با هم باشیم و تو هم به مرادت برسی عزیز دلم. دعوت ها صورت گرفت و از قبل هم یکسری وسایل از خاله شادی مهربون و هنرمند سفارش داده بودم. تم تولدت گل و پروانه بود و تو قرار بود ملکه گل ها و پروانه ها باشی شاهزاده خانوم بهار. جشنت با شكوه خاصي برگزار شد و اين شكوه را مديون حضور دوستاي خوبم هستم. ممنونم از همشون.

 


 

دايي ياسر مهربون ممنونم بخاطر تمام زحمت هايي كه براي خوشكل تر شدن جشن آناهيتا كشيدي. ايشااله كه توي عروسيت برات جبران كنيم

اولين مهمونمون، نيرواناي ناز و خاله فريبا و عمو حامد عزيز بود. قربون نيروانام كه همدم و هميار هميشگي آناهيتامه.

اي ناقلاها.

هديه آناهيتا به دوستاش اين ماسك هاي بامزه بود.

اميرعلي ناقلا و عسل موقشنگم.

صباي نازم كه واقعا خانمه. قربونش برم من.

بازم عسل خوش تيپ.

اينم بابامنصور و عموهای مراسم.

برات بگم از كيك تولدت. چقدر دوست داشتم قنادي بتونه مثل اين كيك رو برام درست كنه ولي گفت بخاطر كار زيادي كه مي بره نميتونم و منم بخاطر وقت كمي كه داشتم نتونستم بقيه قنادي ها رو ببينم. به هر حال با وجود اينكه هيچ هنري در زمينه آشپزي و شيريني پزي ندارم با سمانه و مهناز عزيزم مشورت كردم و قرار شد خودم يه فكري براي پروانه ها و گل هاش بكنم.

با خاله زهرا و خاله زبيده پروانه ها رو خودمون درست كرديم و گل هاي ريز روش رو خودم خريدم و روش زدم. به نظرم بد نشده بود.

نميدونم يخ زدن و خنك بودن مواد غذايي و نوشيدني ها چه احساس بدي بهت ميده كه حاضر نيستي چيزايي كه خنك هستند رو بخوري. روزي كه با بابايي رفتيم كيكت رو از قنادي گرفتيم راهي سرچشمه شديم ولي بخاطر گرمي هوا ترسيديم كه خراب بشه براي همين تصميم گرفتيم كيك رو ساعتي بزاريم توي فريزر و بعد راه بيفتيم. با ديدن اينكه كيك داخل فريزر رفت شروع كردي به جيغ زدن و گريه كردن: نمي خوام كيكم يخ بزنه. حالا مگه آروم ميشدي و به حرفمون گوش ميدادي. چند دقيقه اي توي بغلم گريه كردي و من باهات صحبت كردم تا آروم شدي. عزيز دلم قربون دنياي گرم و باصفات بشم. گوشه كيك رو نيگاه كن. ببين ناقلا دو بار كه ازت غافل شديم چطوري انگشتات رو زدي توي خامش و خوردي.تا مجبور شديم جلوي فريزر دو تا صندلي بزاريم. شب تولدت هم با هر بار اومدن يكي از مهمونا مي گفتي: مامان، حالا ديگه كيك رو بيار. صبر و تحملت داشت تموم ميشد. خاله افسانه و خاله نجمه حسابي تلاش كردن تا تو رو متقاعد كنن كيك فعلا خوابيده وقتي خستگيش رفع شد و انرژي گرفت خودش خبرمون مي كنه. قربونت برم من مادر وقتي ميرفتي دنبال خاله هات كه بريم كيك رو ببينيم كه خوابيده.

هر كودومتون يه شمع براي فوت كردن داشتين و حسابي لذت بردين و شادي كردين ناقلاها. ما هم كيف كرديم از شادي شماها.

 

 

 

شمع سه سالگيت رو فوت كردي و كيك رو بريدي و من بهترين لحظات و روزها رو برات آرزو كردم.

پروانه ها رو به دست گرفتين و لذت برديد.

سامان جگر طلا، صبا خانوم مثل ماه و نيرواناي نازنين

سانياي دوست داشتني.

بهترين لذت جشن وقتي بود كه بادكنك ها توسط شماها تركيده شد. يادت باشه كه غم و غصه ها و مشكلات هم مثل بادكنك ها راحت تركيده ميشن و از بين ميرن نازنينم وقتي تو بخواي.

توي تركيدن بادكنك ها بابا ها هم همكاري كردن.

تيكه آخر جشن، تغذيه غذاي روح و روان بود. ممنونم عمو مجتبي هنرمند. قربون سامانم كه اينقد با لذت و حوصله گوش ميده.

قربون اين خانوم طلا كه با ستار نوازي عمو مجتبي حال مي كنه و با تمام وجودش اين اصوات زيبا رو درك مي كنه.

و ممنون از عمو حامد مهربون و باصبر و حوصله كه براي اينكه بقيه از ستارنوازي لذت ببرن بچه ها رو سرگرم كرد. خدا قوت عموي خوب و عزيز.

دفتري كه خاله شادي براي يادگاري فرستاده بود رو به مهمونا ميدادي و مي گفتي: توي وبلاگم بنويسيد قربونت برم كه وقتي شنيدم اين حرفت رو ضعف كردم.

جشن ما با خوبي و خوشي تمام شد و جاي تمام دوستاني كه نبودن خالي بود. بازم ممنونم به خاطر حضور همه دوستاي خوبم. براشون بهترين ها رو آرزو دارم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)