آناهيتاي مامان و بابا

بامزه گي هاي تو توي جشن تولد من

1392/4/11 11:15
نویسنده : مامان زينب
208 بازدید
اشتراک گذاری

مي گم توي اون مراسم سورپرايز باحالي كه دوستاي گلم برام برگزار كردن. تو به قول خاله فريبا حسابي بامزه شده بودي. ديشب كه فيلم رو نگاه مي كردم و جفتمون با ديدن فيلم اونقدر خنديديم كه اشك از چشامون سرازير شد. يه جورايي همه در حال جيغ زدن بودن. من كه ديگه همراه جيغ مثل كانگوروها بالا پايين هم مي پريدم. عاشق جيغ هاي هيجاني و بالا پايين پريدن هاي توام كه بعد از خالي شدن هيجان ما هم همچنان ادامه داشت.  بچه ها كه از وسايلت استفاده مي كردن مي گفتي : من اجازه نميدم. به هر حال طفلي ها يه جورايي يا راضي مي شدن و يا ما تو رو قانع مي كرديم. اگر چه سمانه عزيزم ميگه بهتره به بچه هاي ديگه بگيم كه آناهيتا راضي نيست و شماها هم نبايد استفاده كنيد تا هم ديگران صبور بودن رو ياد بگيرند و هم اينكه تو ديگه حساسيتت از بين بره. خوب بعضي وقتا در ميره ديگه سمانه جون. به هر حال وقتي ديدي اين استفاده از وسايلت توسط دوستات همچنان ادامه داره اومدي جلوي همه ي واستادي و با جديت تموم بدر حاليكه عروسك نيروانا تو بغلت بود انگشت اشاره دست چپت رو بالا برده بودي با صداي بلند گفتي : اتاقم رفت توي محروميت. چند بار كه اين جمله رو استفاده كردي. با همون لحن جديت خواستي بگي : متوجه شدين؟ كه زبونت نچرخيد و گفتي : مت مت بعد خودت خندت گرفت و دستت رو گذاشتي روي دهنت و نگاهي به من كردي و گفتي : چي بود؟ اتاق منفجر شد از اين حركتت. اومدم جلو و گفتم : بايد بگي متوجه شدين؟ تو هم با آرومي و شمرده شمرده گفتي : متوجه شدين. ولي اين كارت حسابي همه رو به خنده انداخت و قربون صدقت رفتيم اساسي شيرينكم. دوست دارم بامزه من.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)