آناهيتاي مامان و بابا

پيش به سوي مستقل شدن...

1392/6/3 8:26
نویسنده : مامان زينب
727 بازدید
اشتراک گذاری

سه شبه كه دختر كوچولوي من مستقل شده و توي اتاق خودش مي خوابه. خودش خواست تختش جابجا بشه و ما هم اطاعت امر كرديم. وقتي اين سه روز و سه شب رو مرور مي كنم متوجه مي شم نگراني هام بي مورد بود. عزيز دلم، تو خيلي خوب با اين مسئله كنار اومدي و خيلي هم راضي هستي. صبح روزي كه قرار بود تختت جابجا بشه خوشحال پاشدي و منتظر بودي تا من و بابايي كارمون رو شروع كنيم. موقع جابجايي ميومدي پيشمون و مي گفتي بزارين من هم كمكتون بدم. اون روز هر كسي زنگ ميزد خونمون براش تعريف مي كردي كه تختت جابجا شده و قراره توي اتاق خودت بخوابي. بعداز ظهر رو خوابيدي. به آرامي. عروسك هايي كه دوست داري رو توي بغلت گرفتي و ناز خوابيدي. براي شب توي شك بودم كه واقعا مي خوابي يا نه؟ شلمن، چراغ خواب لاك پشتي اي كه توي تولدت توسط خاله هاي مهربون كادو گرفته بودي خيلي كمك كرد. وقتي روشن شد و به قول خودت يه عالمه ماه و ستاره رفت توي آسمون اتاقت تو هم خوشحال كه شلمن و عروسكات كنارتن و تنها نيستي. به هم شب بخير گفتيم. به اتاق خودم رفتم و تو گفتي مامان بيا كنارم. منم اومدم كنارت. گفتي بيا توي تختم. منم گفتم باشه. مي خواستم بيام كنارت بخوابم تا تو خوابت ببره كه خودت گفتي نه هر كسي بايد توي تخت خودش بخوابه. خوشحال شدم دختر فهميده من. برگشتم توي تختم. از راه دور باهام صحبت مي كردي: مامان، ببين آقا گرگه اومده. بهش تذكر بده كه بره خونشون. مامان، من به خاله مي گم توي تختم خوابيدم. مامان،.... بعد از چند دقيقه صدايي از اتاقت نيومد. به اتاقت كه اومدم راحت و ناز خوابيده بودي. عصر روز دوم هم خودت رفتي توي تختت و بدون اينكه ما بفهميم خوابيده بودي. شب دوم موقع خواب عكس من و بابايي رو كه از بدو تولدت توي اتاقت بوده توي بغلت گرفتي و ناز خوابيدي. خوشحالم كه دختر عزيزم اينقدر مستقل شده و خوشحالم كه راحت از پس اين پروژه بر اومدي نازنينم. برات بهترين لحظات رو آرزو دارم گلم:

 



اين هم شلمن بامزه كه هديه خاله فريبا و نيروانا، خاله مهناز و صبا و سامان، خاله نجمه و خاله افسانه براي تولدته.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)