آناهيتاي مامان و بابا

تولد چهارسالگي 2

1393/2/30 11:38
نویسنده : مامان زينب
783 بازدید
اشتراک گذاری

 نوشته شده در یکشنبه چهاردهم اردیبهشت 1393 ساعت 15:10 شماره پست: 198

 

قسمت دوم تولدت روز يكشنبه ۷/۰۲/۹۳ برگزار شد. با حضور دوستاي خوب و مهربونم:

 

خاله مهناز، عمو محمود، سامان و صبا

خاله آرزو، عمو سامان و امير علي

خاله سمانه، دايي سعيد و عسل

خاله نجمه و عمو مجتبي

خاله پريا و عمو علي

خاله افسانه و خاله زهرا

متاسفانه خاله فريبا، عمو حامد و نيرواناي عزيزم نتونستن بيان.  وقتي بهت گفتم نيروانا نمي تونه بياد. وا رفتي و گفتي : چيا؟ (چرا؟) گفتم : آخه خاله فريبا تو دلش ني ني داره يه كم حالش خوب نيست. تبسم نازي كردي و گفتي : يعني ني نيش مريضه ممكنه منم مريض بشم. خلاصه اينكه حسابي جاي دوستاي عزيزمون خالي بود. به اميد اينكه سال آينده تولد پنج سالگيت و چهار تايي بيان.

اون شب تمام آرزوهاي تو برآورده شد نازنينم. چيزايي كه از خاله نجمه و خاله سمانه طلب كرده بودي: برف شادي و گل. خاله هاي عزيزت برات اسكوتر صورتي كه خودت رنگش و انتخاب كرده بوديو لوازم ايمنيش و خريده بودن به همراه يه لگوي خونه سازي. به خاله نجمه گفته بودي من گل دوست دارم واسه تولدم و خاله نجمه و عمو مجتبي و خاله سمانه عزيز هم اون شب هم برف شادي واست آوردن و هم گل. ممنونم ازت نجمه جان كه سال هاست در كنارمي به اميد روزي كه من بتونم آرزوهاي دخملي يا پسر نازت و برآورده كنم. و ممنونم از تو سمانه عزيزم.

ممنونم از خاله شادي و خاله گلناز عزيزم براي تزئينات و لباس آناهيتا. دست مريزاد مي گم براي هنرشون كه سال هاست حسابي بهشون زحمت ميدم.

ممنونم از دايي ياسر عزيز كه امسال هم حسابي زحمت كشيد تا جشنت زيباتر برگزار بشه. ايشااله توي  مراسم داماديش كه شهريور ماهه جبران كنيم.

ژست هاي بامزت زيبايي عكس هات و چند برابر كرده عسلك:

 


 

قسمت دوم تولدت روز يكشنبه ۷/۰۲/۹۳ برگزار شد. با حضور دوستاي خوب و مهربونم:

 

خاله مهناز، عمو محمود، سامان و صبا

خاله آرزو، عمو سامان و امير علي

خاله سمانه، دايي سعيد و عسل

خاله نجمه و عمو مجتبي

خاله پريا و عمو علي

خاله افسانه و خاله زهرا

متاسفانه خاله فريبا، عمو حامد و نيرواناي عزيزم نتونستن بيان.  وقتي بهت گفتم نيروانا نمي تونه بياد. وا رفتي و گفتي : چيا؟ (چرا؟) گفتم : آخه خاله فريبا تو دلش ني ني داره يه كم حالش خوب نيست. تبسم نازي كردي و گفتي : يعني ني نيش مريضه ممكنه منم مريض بشم. خلاصه اينكه حسابي جاي دوستاي عزيزمون خالي بود. به اميد اينكه سال آينده تولد پنج سالگيت و چهار تايي بيان.

اون شب تمام آرزوهاي تو برآورده شد نازنينم. چيزايي كه از خاله نجمه و خاله سمانه طلب كرده بودي: برف شادي و گل. خاله هاي عزيزت برات اسكوتر صورتي كه خودت رنگش و انتخاب كرده بوديو لوازم ايمنيش و خريده بودن به همراه يه لگوي خونه سازي. به خاله نجمه گفته بودي من گل دوست دارم واسه تولدم و خاله نجمه و عمو مجتبي و خاله سمانه عزيز هم اون شب هم برف شادي واست آوردن و هم گل. ممنونم ازت نجمه جان كه سال هاست در كنارمي به اميد روزي كه من بتونم آرزوهاي دخملي يا پسر نازت و برآورده كنم. و ممنونم از تو سمانه عزيزم.

ممنونم از خاله شادي و خاله گلناز عزيزم براي تزئينات و لباس آناهيتا. دست مريزاد مي گم براي هنرشون كه سال هاست حسابي بهشون زحمت ميدم.

ممنونم از دايي ياسر عزيز كه امسال هم حسابي زحمت كشيد تا جشنت زيباتر برگزار بشه. ايشااله توي  مراسم داماديش كه شهريور ماهه جبران كنيم.

ژست هاي بامزت زيبايي عكس هات و چند برابر كرده عسلك:

قسمت دوم تولدت روز يكشنبه ۷/۰۲/۹۳ برگزار شد. با حضور دوستاي خوب و مهربونم:

 

خاله مهناز، عمو محمود، سامان و صبا

خاله آرزو، عمو سامان و امير علي

خاله سمانه، دايي سعيد و عسل

خاله نجمه و عمو مجتبي

خاله پريا و عمو علي

خاله افسانه و خاله زهرا

متاسفانه خاله فريبا، عمو حامد و نيرواناي عزيزم نتونستن بيان.  وقتي بهت گفتم نيروانا نمي تونه بياد. وا رفتي و گفتي : چيا؟ (چرا؟) گفتم : آخه خاله فريبا تو دلش ني ني داره يه كم حالش خوب نيست. تبسم نازي كردي و گفتي : يعني ني نيش مريضه ممكنه منم مريض بشم. خلاصه اينكه حسابي جاي دوستاي عزيزمون خالي بود. به اميد اينكه سال آينده تولد پنج سالگيت و چهار تايي بيان.

اون شب تمام آرزوهاي تو برآورده شد نازنينم. چيزايي كه از خاله نجمه و خاله سمانه طلب كرده بودي: برف شادي و گل. خاله هاي عزيزت برات اسكوتر صورتي كه خودت رنگش و انتخاب كرده بوديو لوازم ايمنيش و خريده بودن به همراه يه لگوي خونه سازي. به خاله نجمه گفته بودي من گل دوست دارم واسه تولدم و خاله نجمه و عمو مجتبي و خاله سمانه عزيز هم اون شب هم برف شادي واست آوردن و هم گل. ممنونم ازت نجمه جان كه سال هاست در كنارمي به اميد روزي كه من بتونم آرزوهاي دخملي يا پسر نازت و برآورده كنم. و ممنونم از تو سمانه عزيزم.

ممنونم از خاله شادي و خاله گلناز عزيزم براي تزئينات و لباس آناهيتا. دست مريزاد مي گم براي هنرشون كه سال هاست حسابي بهشون زحمت ميدم.

ممنونم از دايي ياسر عزيز كه امسال هم حسابي زحمت كشيد تا جشنت زيباتر برگزار بشه. ايشااله توي  مراسم داماديش كه شهريور ماهه جبران كنيم.

ژست هاي بامزت زيبايي عكس هات و چند برابر كرده عسلك:

 


 

قسمت دوم تولدت روز يكشنبه ۷/۰۲/۹۳ برگزار شد. با حضور دوستاي خوب و مهربونم:

 

خاله مهناز، عمو محمود، سامان و صبا

خاله آرزو، عمو سامان و امير علي

خاله سمانه، دايي سعيد و عسل

خاله نجمه و عمو مجتبي

خاله پريا و عمو علي

خاله افسانه و خاله زهرا

متاسفانه خاله فريبا، عمو حامد و نيرواناي عزيزم نتونستن بيان.  وقتي بهت گفتم نيروانا نمي تونه بياد. وا رفتي و گفتي : چيا؟ (چرا؟) گفتم : آخه خاله فريبا تو دلش ني ني داره يه كم حالش خوب نيست. تبسم نازي كردي و گفتي : يعني ني نيش مريضه ممكنه منم مريض بشم. خلاصه اينكه حسابي جاي دوستاي عزيزمون خالي بود. به اميد اينكه سال آينده تولد پنج سالگيت و چهار تايي بيان.

اون شب تمام آرزوهاي تو برآورده شد نازنينم. چيزايي كه از خاله نجمه و خاله سمانه طلب كرده بودي: برف شادي و گل. خاله هاي عزيزت برات اسكوتر صورتي كه خودت رنگش و انتخاب كرده بوديو لوازم ايمنيش و خريده بودن به همراه يه لگوي خونه سازي. به خاله نجمه گفته بودي من گل دوست دارم واسه تولدم و خاله نجمه و عمو مجتبي و خاله سمانه عزيز هم اون شب هم برف شادي واست آوردن و هم گل. ممنونم ازت نجمه جان كه سال هاست در كنارمي به اميد روزي كه من بتونم آرزوهاي دخملي يا پسر نازت و برآورده كنم. و ممنونم از تو سمانه عزيزم.

ممنونم از خاله شادي و خاله گلناز عزيزم براي تزئينات و لباس آناهيتا. دست مريزاد مي گم براي هنرشون كه سال هاست حسابي بهشون زحمت ميدم.

ممنونم از دايي ياسر عزيز كه امسال هم حسابي زحمت كشيد تا جشنت زيباتر برگزار بشه. ايشااله توي  مراسم داماديش كه شهريور ماهه جبران كنيم.

ژست هاي بامزت زيبايي عكس هات و چند برابر كرده عسلك:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هديه تو به دوستاي عزيزت يه دفتر نقاشي و برچسپ هاي شكل قلب بود كه كادو كرده بودي و بهشون دادي. اينم مال خودت بود كه داشتي روش اسمت و مي نوشتي.

 

 

 

توي دفتر يادگاريت هم واسه خودت يه چيزايي خط خطي كردي

 

 

 

اولين مهمونت امير علي نازنين بود.

موقع شام خودت كادوهات و بازكردي ناقلا. ما هم فقط نشستيم و نگاهت كرديم.

وقتي اين كيك و توي قنادي موقع تحويل ديدي گفتي : مامان، اين كه سيندرلا نيست. آناستازياست.ولي تا سرچشمه كه اين كيك گنده روي پاهاي من بود ده بار در جعبه اش رو برداشتي تا ببينيش. حتي با اينكه تاريك شده بود ولي باز هم دست بردار نبودي. به خاله زهرا مي گفتي : خاله، نور بده تا كيك و ببينم و اون طفلي هم صفحه موبايلش رو روشن مي كرد تا تو كيكت و ببيني.

صبا، اميرعلي كه رفته پشت آناهيتا، عسل و سامان عزيز:

 

 

شمع چهار سالگيت و فوت كردي و من برات بهترين ها رو آرزو كردم عزيز دلم.

 

اين مدل كيك خوردن هنوز از سرت نرفته. انگشت زدن توي خامه و با لذت تمام اون و خوردن. تمام تلاشم و كردم كه با سر نري تو كيك و فقط به گوشه كناره هاش ناخونك بزني.

 

 

 

 

تركوندن بادكنك ها به همراه دوستانت. يادش بخير سال قبل با وجود عمو حامد آقايون مجلس هم حسابي از اين برنامه لذت بردن. خيلي يادت بوديم عمو حامد مهربون.

 

صباي نازنينم كه داره توي دفترچه يادگاريت واست مطلب مي نويسه. قربونش برم كه اينقدر خانمه. دوست داريم عسلك

امسال هم گذشت و تو وارد مرحله جديدي از زندگي شدي دختركم. توي اين مرحله، جيغ زدنت هات خيلي خيلي كمتر شده. بيشتر دوست داري به هم بازي هات سناريو بدي و بازي كني. دوست داري توي طبيعت با هم قدم بزنيم و تو مسير جاهايي كه تو دوست داري رو بهم نشون بدي و من و با راهنمايي هاي خودت به اونجا ببري. همچنان به خمير بازي و گل بازي علاقه مندي. هديه بابايي براي تولدت يه دوچرخه بود كه حسابي ازش استفاده مي كني و تمام تلاشت و براي ركاب زدن مي كني و هديه من به تو آلبوم كردن عكس هاي سه تا چهار سالگيت بود كه شايد الان نگاه هم بهشون نكردي ولي مطمئنم وقتي بزرگ شدي حسابي از ورق زدن آلبوم هات لذت مي بري و كيف مي كني دختركم. داري بزرگ ميشي و من برات سلامتي و اوج گرفتن روح و روان و با گفتار نيك، پندار نيك، انديشه نيك  آرزو دارم عزيزم. بازم ممنونم از تمام دوستاي عزيزم و از خانواده ي مهربونم. دوستون داريم.

پسندها (1)

نظرات (0)