آناهيتاي مامان و بابا

سفرنامه کیش (قسمت دوم)

1394/2/2 14:1
نویسنده : مامان زينب
1,892 بازدید
اشتراک گذاری

در ادامه سفرمون به جزیره کیش دو بار به پلاژ بانوان رفتیم. این قسمت از سفرمون که هم آب بازی بود اونم در کنار ساحل تمیز و آب شفاف خلیج فارس و صد البته شن و ماسه بازی حسابی به دلت چسپید. توی این سفر متاسفانه سرفه های شدیدی سراغت اومد که مجبور شدی دارو هم بخوری.

از خاله سمانه شنیده بودم که توی پاساژ دامون پاتیناژ هم دارن که آموزش هم میدن و منم یه شب تو رو به پاتیناژ بردم و قرار شد یک ساعت این ورزش زیبا رو تجربه کنی. آخه تو همیشه برنامه Dancing on Ice رو می بینی و حسابی هم غرق این برنامه میشی. برای همین منم دلم می خواست برای مدت زمان کوتاهی هم که شده این ورزش و تجربه کنی. اولش که حسابی زمین می خوردی ولی بعد از بیست دقیقه به راحتی با آموزش های مربی مهربونت راه افتادی و بخوبی روی یخ راه می رفتی و حتی خم می شدی و موانع رو برمی داشتی :

 

 

 

اون شب به زور از اون سالن بیرون رفتیم. با وجود سرمای بسیار زیاد داخل سالن و سرما خوردگیت دوست داشتی بازم بمونی. به هر حال از مربیت خداحافظی کردیم و به امید اینکه بازم این ورزش رو تجربه کنی سالن رو ترک کردیم.

سوارکاری با اسب به مدت یک ساعت در حالی که دهنه اسب دست خودمون بود برای جفتمون هیجان زیادی داشت. من و تو حسابی لذت بردیم و لذت تو وقتی شد که فهمیدی اسبی که سواری دختره و اسمش اورانوسه. اورانوس خیلی باهوش بود و به اسب های دیگه اجازه نمی داد جلوتر باشن. تو هم کیف می کردی از زرنگی و باهوشی این اسب:

 

 

 

 

بخش دیگری از سفرمون رفتن به یه شهربازی سر پوشیده بود:

 

 

 

و اما هیجان انگیزترین قسمت سفرمون شنا با دلفین بود:

یه روز دیگه از این سفرمون مجددا به پارک دلفین ها رفتیم تا از نزدیک دلفین ها رو ببینیم و ساعتی با اونا باشیم. جفتمون هیجان داشتیم. لباسهامون و عوض کردیم و به محوطه ای رفتیم که دلفین ها اونجا بودن. زیباترین لحظاتمون رقم خورد دخترکم. بودن در کنار دلفین ها اون هم توی چنین فاصله نزدیکی برای من یه رویای زیبا بود. مخصوصا اینکه خانم ها تا چند وقت پیش اجازه نداشتن با دلفین ها شنا کنن. لمس کردن اونا، توپ بازی با اونا، در کنارشون بودن به من انرژی بسیار زیادی داد نازنینم. مطمئنم تو هم همین حس و داشتی. به تو اجازه شنا ندادن ولی به خوبی در کنارشون حضور پیدا کردی و باهاشون ارتباط برقرار کردی. زیباترین لحظه برامون وقتی بود که مربی سالی ازش پرسید : سالی, آناهیتا رو دوست داری و اونم با صدای نازش به همراه تکون دادن سرش تایید کرد که دوست داره. این لحظات زیبا و خاطره انگیز و برات میزارم عزیزکم:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

با یه عالمه انرژی از دلفین ها خداحافظی کردیم و برگشتیم هتل. همین که از محوطه پارک دلفین ها بیرون اومدیم گفتی : مامان, دلم می خواست باهاشون شنا کنم. مثل تو. نگاهت کردم و هزار بار قربون صدقت رفتم و گفتم : قانون این پارک اینه که بچه های شش سال به بالا می تونن با دلفین شنا کنن عزیزکم.

از این مسافرت دلچسپ برگشتیم و تو به محض رسیدن به خونه به بابایی گفتی : برای تولد شش سالگیم بازم بریم کیش. برات خوشحالم عزیزم که حسابی کیف کردی و خاطره قشنگی برات رقم خورد. به مروز خاطرات که برمی گردیم میگی: مامان, من اسکی روی یخ و سوارکاری و دلفین ها رو خیلی دوست داشتم و گاهی وقتا هم می گی : مامان, داستان دلفینا رو برام تعریف کن و من هم تمام برنامه هایی که اون روز با دلفینا داشتیم و داستان وار برات تعریف می کنم.و بعد هم سفت بغلت می کنم.

و اما من دخترکم:

من توی این سفر به واسطه تو خودم رو بهتر شناختم و رشد دادم. من که زمانی از ایستادن کنار اسب دلهره داشتم. حالا سوار بر اسب به تنهایی لذت بردم. فهمیدم اگه بخوام تو دلفین و موجودات دوست داشتنی دیگه رو لمس کنی من باید باهاشون شنا کنم و بهشون نزدیک شم. فهمیدوم استرس تو توی پرواز رفت به کیش بخاطر استرس من بوده که به تو منتقل شد  چرا که توی پرواز برگشت تو به راحتی سوار هواپیما شدی و وقتی هواپیما اوج گرفت تو با هیجان زیبایی خنده ای از ته دل زدی و کل راه خواب بودی, چون من آروم بودم. من برای اینکه تو رشد پیدا کنی باید خودم پیشرفت کنم و رشد کنم تا تو وقتی دست من توی خیابون توی دستته بهم بگی : مامان, مامانا همه کار بلدن مگه نه؟

دوستت دارم دختر کوچولوی 5 ساله نازنین من. محبتبوس

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (7)

مامان ساینا و سبا
6 اردیبهشت 94 11:43
ای ول خاله جون... چه لحظات خوبی در کنار هم داشتین ... آناهیتای گلم واقعاً بهت تبریک میگم به خاطر وجود چنین بابا و مامان خوبی زینب جون منم با حرفهای آخریت کاملاً موافقم . بارها و بارها شده که ساینا همین حرفها رو بهم زده و زمانی بیشتر باهام راه اومده که اعتماد من رو دیده و اینو فهمیده که من واقعا همراهش هستم که حتی پشرفتش تو موسیقی مدیون همینها بودم یعنی تا خودم شروع نکردم او هم زیاد استقبال نکرد زمانی که می بینم بچه ای مهد را دوست نداره می دانم چرا؟ چون مادر این فرزند با جون و دل مهد و مربیا رو دوست نداره و استرس داره ... ولی من خودم همیشه مهد و مربیا رو دوست داشتم و به کارشون اعتماد می کردم با همه خوبیها و نقایصی که داشتن... ساینا و حتی این فسقلیمون سبا هم وابستگی عجیبی به مهد دارن که همه تعجب می کنن...ولی من بابت این موضوع خوشحالم ببخشید خیلی حرف زدم ... دوستتون دارم هم شما و هم آناهیتای گلم وازتون کلی انرژی می گیرم
مامان زينب
پاسخ
فداي تو صالحه هميشه همراهم. تو من و خوب درك مي كني چون يه فرشته فروردين ماهي كنارته و ميدوني من چي مي گم. ما هم دوستون داريم و مي بوسيمتون.
مامان ساینا و سبا
6 اردیبهشت 94 11:44
عکساتون با دلفینا بی نهایت زیبا شدن حتما قابشون بگیرین و اثر ماندگارشون کنید
مامان زينب
پاسخ
حتما عزيز دلم.
مامان الهه
17 اردیبهشت 94 10:51
وااااااااااااااااییییییی چقدر هیجان زیاد بود تو این پستت زینب جوووونم .چه مسافرت عالییییی....الهی همیشه خوش باشید....شنا با دلفینها خیلی هیجان انگیزه .....آفرین به شما که تونستی راهکار پیدا کنی برای رشد و بالندگی دختر نازت
مامان زينب
پاسخ
آره الهه جون. باورت ميشه اصلا قصد نداشتم باهاشون شنا كنم. گفتم فقط آناهيتا از نزديك ببينشون و لمسشون كنه ولي وقتي كنارشون قرار گرفتم انرژي وصف ناپذيرشون من و چنان به سمتشون كشيد كه تا يكي دو روز خاطراتم و مرور مي كردم.
مامان ماهان
19 خرداد 94 9:48
به به عجب سفری!!! چه خاطرات خوبی رو برای آناهیتا جون رقم زدین تولدت هم مبارک آناهیتا جون خدا دختر گلتون رو براتون حفظ کنه پسرم در جشنواره نی نی و طبیعت شرکت کرده، اگه دوست دارید بهش رای بدید لطفا کد 275 رو به 1000891010 بفرستید ممنون
عاطفه
21 خرداد 94 11:35
سلام زن دایی جونم خیلی عکسهای قشنگی گرفتین!خداروشکر که اینقدر بهتون خوش گذشته اخرین مطلبتون خیلی عالی بود!با ارزوی بهترینها برای اناهیتای عزیزم و شما و دایی
شادی
29 خرداد 94 18:25
چه پست هیجان انگیز و جالب! معلومه حسابی بهتون خوش گذشته عزیزم. ایشالا همیشه لبخند روی لبتون باشه
مامان زينب
پاسخ
ممنونم دوست خوبم. ايشااله براي شما و دختر كوچولوي نازتون.
زهرا
30 مهر 95 15:23
سلام معذرت میخوام برای چ مدت چ قیمتیه شنا با دلفین و توضیح های کاملشو میشه بگین لطفا -------------- سلام. حدودا 4 ساعت طول كشيد. دو تا خانواده بوديم و نفري 350 هزار تومن البته مال دو سال پيشه نميدونم الان چند باشه ولي ارزش داره.