آناهيتاي مامان و بابا

راه رفتن آناهیتا

1390/3/4 7:51
نویسنده : مامان زينب
169 بازدید
اشتراک گذاری

مدتی بود که روی دو پاش بدون کمکی می ایستاد و خیلی تلاش می کرد تا یک قدم برداره. بعضی وقتا موفق می شد و سریع می نشست و بعضی وقتای دیگه انگار که یه چیزی پاهاشو به زمین چسپونده، جرات اینکه بره جلو رو نداشت. اما دیشب یه صحنه جالب رو شاهد بودیم. داشت می رفت توی آشپزخونه اول دستشو به یخچال گرفت یک کم واستاد و با میوه های مصنوعی و شکلاشون که من پایین یخچال چسپوندم و هراز گاهی بهش نشونشون می دم و اسماشونو می گم براش ور می رفت. توت فرنگی رو برداشت و گرفت توی دست چش و از قبل هم یه خودکار توی دست راستش بود رفت و بدون هیچ تکیه گاهی وسط آشپزخونه واستاد. بعد هم شروع به راه رفتن کرد. رفتم که بگیرمش تا خدایی نکرده روی سرامیکا زمین نخوره متوجه من شد که دارم دنبالش میام سرعتشو بیشتر کرد. صحنه خیلی قشنگی بود که با سرعت تمام ۴-۵ قدم برداشت که من رسیدم و گرفتمش. قربون قدمای عزیزت مادر، قربون پاهای ظریفت جگر هنوز راه زیادی یش رو داری که با این قدمای نازت باید برداری. فدای تو عزیزم امیدوارم همیشه بهترین راهو پیدا کنی و بهترین مسیرو. دوست دارم خیلی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)