آناهيتاي مامان و بابا

رقص تانگو

1390/3/29 11:51
نویسنده : مامان زينب
257 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقت پیش که خاله زهرا اومد پیشمون برات آهنگ میزاشت عزیزکم و تو هم که عاشق آهنگ و موسیقی هستی شروع به رقصیدن کردی. مدل رقصیدنت این بود که اگه وضعیتت در حالت نشسته باشه فقط دستاتو تکون میدادی و شکمتو جلو عقب می کردی و اگه واستاده باشی که یه حرکت چرخش کمر هم بهش اضافه می کردی. ما هم با دست زدن بهت کمک می کردیم تا بیشتر بری تو حال و هوای آهنگ و ریتم آهنگا رو بهتر نگه داری با رقص نازت دخترکم. یه بار خاله زهرا بغلت کرد و بهت گفت آناهیتا با خاله تانگو برقص و بعد دستای کوچیکتو گرفت و حرکات رقص تانگو رو با هم رفتین. یه حرکت .. یه چرخش و دوباره تکرار. این شده بود برات یه لذت زیبا. آهنگ که پخش می شد به خاله نگاه می کردی و ازش توقع داشتی پاشه بغلت کنه و باهات برقصه. خاله رفت ولی این کار قشنگش مونده تو ذهنت. هر شب یکی از برنامه های من برات اینه که هر وقت احساس کنی حس رقص تانگوم وجودت کم شده میای سرتو می چسپونی به پاهام و دستاتو دراز می کنی به طرفم که یعنی بغلم کن. بغلت که می کنم دستمو می گیری و خودت حرکت دست رقص تانگو رو میری تابه من بفهمونی چی می خوای. قربونت برم من. عشق کوچولوی من که اینقد فهمیده ای. تو با موسیقی رشد کردی. وقتی توی شکمم بودی با صدای ساز من بزرگ و بزرگتر شدی. هر آهنگی که می زدم برای تو بود. به هر نتی که نگاه می کردم با دستم نوازشت می کردم. مطمئنم تو هم اینو می فهمیدی، جگر گوشه من. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)