آناهيتاي مامان و بابا

تاب بازی

1390/4/13 11:42
نویسنده : مامان زينب
492 بازدید
اشتراک گذاری

از وقتی تونستی اشیا رو به دست بگیری با مفهوم چرخیدن به خوبی آشنا شدی. توپی که توی دستت بودو من می چرخوندم و می گفتم ببین توپ می چرخه. این چرخیدن برای تمام اشیا و میوه هایی که گرد بود توسط من برات نشون داده میشد عسلی. بعد از مدتی با مفهوم چرخیدن توی سی دی baby bright آشنا شدی. وقتی اشیا رنگی می چرخیدن. اولین باری که رفتی شهربازی را هرگز فراموش نمی کنم دخترکم. همه چی می چرخید. چرخ و فلک، اسب، تاب، ماشین و این برای تو جالب بود. به همشون با دقت نگاه می کردی مخصوصا که چراغای رنگی روی اونا روشن خاموش هم می شد. فکر می کنم از همه جالب تر برات تاب بود آخه تا حالا تاب بازی برای تو یه مفهوم دیگه داشت تابی که تو سوار می شدی نمی چرخید. عزیزکم خیلی چیزای دیگه هست که باید توی این راه ببینی و کشف کنی. به هر حال اون تابهایی که می چرخیدن و تو نمی تونی استفاده کنی، برای همین رفتیم سراغ تابهای دستی و از اونجا بود که علاقت به تاب بوجود اومد. اول می توسیدم بزارمت روی تاب می گفتم نکنه بیفتی ولی دیدم به خوبی تکیه دادی و دست گرفتی به میله هاش. تاب تاب عباسی. تاب تاب عباسی خدا جون چقد تو نازی و ..... من می خوندم تو به بچه های دیگه که مشغول بازی بودن نگاه می کردی. از اون روز به بعد به تابت که دم در اتاقت وصل کردیم علاقه نشون دادی و وقتی تاب بخوای با اشاره به اون می گی : آب. فدای تو نفسم. جدیدا بابایی هم یه شعر دیگه ساخته که موقع تاب بازی برات بخونم. تاب تاب تاب بازی دختر تو چقد نانازی ..... به هر حال تاب بازی شده یکی از دوست داشتنی ترین کارهایی که بعد از اومدن از مهد انجام میدی. راستی عزیزکم یادم رفت بگم که تو اولین تجربه شهربازی و سوار چرخ و فلک شدن رو با نیروانای عزیز داشتی. فدای تو نفس مامان. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)