آناهيتاي مامان و بابا

آناهیتا در آتلیه (چهارده ماهگی)

1390/5/18 11:0
نویسنده : مامان زينب
191 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره موفق شدیم خانم خانما رو ببریم آتلیه. قبل از رفتن کلی نگران بودم که همکاری می کنه یا نه؟ حوصلش سر میره یا نه؟ خوش اخلاق هست یا نه؟ برا همین گذاشتم حسابی خوابید و بعد رفتیم. اولش براش محیط جالب و جدید بود. بخاطر رنگاش و اسباب بازیهای جدیدی که بود. اولین عکسشو خیلی همکاری کرد. اصلا فکر نمی کردم اینقد خوشکل بشینه روی یه سکو. اینطوری:

البته اولش هی این لاک پشته رو می انداخت. بازیش گرفته بود چون ما برش میداشتیم و می دادیم بهش و اون دوباره اونو پرت می کرد و می خندید. شیطون بلا. فروزان خانم خیلی خوب و با حوصله بودن. کلی بهمون کمک کردن.

بعدش روی یه صندلی خرسی نشست و یه عکس اینطوری گرفت:

 

 تموم که شد صندلی رو برداشتیم تا بقیه عکسا رو با حالتای دیگه و محیط جدید بگیریم. ولی.... صندلی خرسه حسابی توی دل نانازی مامان جا وا کرده بود و نمی خواست از دستش بده. برا همین چند دقیقه ای رو گذاشتیم باهاش ور بره. بعدش که ازش دورش کردیم بازم می خواستش و میرفت به سمتش برا همین مجبور شدیم ببریمش پشت پرده. معذرت گل دخترم.

عکس بعدیش با یه لباس زنبوری بود. حاضر نشد مچ بند زنبوریشو به مچش ببنده. ما هم قبول کردیم. اینم عکس زنبور مامان با گل خوشکلش:

 

 دیگه داشت بد اخلاق می شد. حوصله نداشت کارایی که ما می گیمو انجام بده. یه فرش پهن کردیم و نشوندیمش روی اون. سریع پا شد و رفت. همه جا می رفت الا رو فرشه. با این حال خاله فروزان کلی زحمت خودشو کشید. مرسی خاله جون. توی این ماجرا گیره زدن به موهاشو که اصلا قبول نکرد. ولی با این حال بد نبود. تجربه جالبی بود برای مامانی و بابایی که کلی انرژی گذاشتن تا تو بخندی. آخرین عکسشم این بود:

 از خندش معلوم بود که خیلی خوشش اومده. ما هم کیف کردیم که دختر نازمون اینقد لذت برده از این کفش باحال.

دخترکم، امیدوارم بتونم هر سال به مناسبت تولدت چنین عکسایی ازت داشته باشیم. عشق کوچولوی من ممنون که باهامون همکاری کردی تا عکسای اولین سال تولدتو بهت هدیه بدیم. دوست داریم.بوس بوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)