آناهيتاي مامان و بابا

درد دلی با فرشته کوچولوم

1390/5/22 11:12
نویسنده : مامان زينب
216 بازدید
اشتراک گذاری

نازنینم

دلم خیلی گرفته نفسم. خیلی زیاد. بعضی وقتا ما آدم بزرگا کارایی می کنیم که حسابی همدیگرو می رنجونیم و دلای همو می شکنیم. برای من هم این اتفاق افتاده. دلم خیلی شکسته. خیلی زیاد. ولی خوشحالم که تو رو دارم. خوشحالم که با تو صحبت می کنم و از ناراحتیام و شادیام برات می گم. وقتی هم تو شکمم بودی حسابی باهات درد دل می کردم. کلی ازت انرژی طلب می کردم و تو هم به من می دادی. چون بعد از صحبت با تو توانم برای رویارویی با مشکلاتم بیشتر می شد. 

عزیزکم

دنیا همینه. گاهی شادی و گاهی غم. امیدوارم همیشه دور و برت شادی باشه و غم نبینی. ولی اگه اومد سراغت قوی باشی و با تمام وجودت با مشکلاتت روبرو شی و با تدبیرت از سر رات برشون داری.

دخترکم

با تمام وجودم دوست دارم. از تمام لحظاتی که با تو هستم لذت می برم. گاهی احساس می کنم این لحظات کم هستن. واقعا هم کم هستن ولی من از لحظه به لحظه بودن با تو استفاده می کنم و لذت می برم. بازی، نقاشی، شعر، سی دی، رقص، آهنگ، گردش. مطمئنم تو هم لذت می بری عسلکم.

گلم

بازم ممنونم که هستی. ممنونم که درکم می کنی. ممنونم که کنارمی. ممنونم که وقتای خستگیم بازم هستی. ممنونم که هم جنسمی.

خدای من

از تو هم ممنونم که این نازگل رو بهم دادی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)