آناهيتاي مامان و بابا

این روزهای آناهیتا

1390/7/16 14:43
نویسنده : مامان زينب
215 بازدید
اشتراک گذاری

امروز روز جهانی کودکه. دختر عزیزم، روزت مبارک. امیدوارم همیشه شاد باشی و موفق و حامی کودکان یتیم و فقیر. اگر چه امیدوارم هیچ بچه ای درد یتیمی رو نبینه. عصر هم یه برنامه هست برای شما بچه ها توی سینما. حتما با هم خواهیم رفت و من خواهم نوشت.

این روزها خیلی باحال شدی مادر. خودت میری روی مبل (البته اونایی که ارتفاعشون کمه) و تخت و میز و بعد هم میای پایین. البته هنوز جرات نمی کنم تنهات بزارم. روی مبل که میری هی بدو از این ور مبل به اون ور. بعضی وقتا هم می خوای همون بالا توپ بازی کنی. تو به من پرت کنی و من هم جوابتو بدم. فدای تو عزیزکم.

این روزها دامنه لغاتت هم بیشتر شده:

لِ لِ لِ : شکلات(این کلمه رو واقعا جالب می گی. هنوز نتونستم کشف کنم واقعا چی می گی ولی تقریبا همینیه که نوشتم)

مامان : وقتی منو صدا می زنی. ما دوم رو کشیده تر می گی. وقتی صدام می زنی قند تو دلم آب می شه.

دا : دایی

سی : سی دی

اَت : ساعت

وقتی می پرسم : هاپو می گه ؟ جواب می دی: هاپ

وقتی می گم بشمر. می گه : ی، قی، سِ، چا، پَ

قی : توپ و تاب و گل (جالبه که این کلمه رو برای چند تا به کار می بره)

چِ چِ : چشم چشم بعدشم چشماشو نشون میده.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)