آناهيتاي مامان و بابا

تولد 2 سالگي ات

هر انسان لبخندي از خداست و تو زيباترين لبخند خدايي. دختر بهاري من، دومين بهار زندگيت مبارك. ماماني و بابايي و تمام آدمايي كه دوستت دارند برات بهترين ها رو آرزومندند. ...
27 فروردين 1391

چند قدم مانده تا دو سالگی....

فقط 4 روز ديگه مونده تا دو سالگي دختر كوچولوي من. دختر كوچولويي كه حالا ديگه خانم شده برا خودش. جديدا ياد گرفتي دنباله ي اسم ها رو با خانم و آقا كامل مي كني و صدا مي زني. "منصو آقا"، "زينب خانوم"، "آنا خانوم". اگر چه برا بعضي اسم ها هنوز نمي دوني بايد بگي آقا يا خانوم ولي وقتي منو اينطوري صدا مي زني غش ميره دلم نانازي من. مسواك زدن رو دوست داري. بهت كه مي گم بريم مسواك بزنيم. سريع از جات پا مي شي و ميري سراغ مسواكت تو اتاقت كه يا توي بالاي زنبوريه يا كفشدوزك. مسواكتو بهت ميدم و ميريم توي حموم. مي پرسم : خمير دندون موزي يا توتي؟ مي گي : توتي. يك كم كه برات مسواك مي زنم. مي گي: موزي. بايد با توتي و موزي دو بار برات بزنم تا راضي...
فروردين 1391

نوروز 91....

امسال از تعطيلات نوروز حسابي لذت برديم. چند روزي رو هم من و بابايي مرخصي گرفتيم و حسابي كيف كرديم. خوشبختانه خاله زهرا و خاله زبيده امسال كرمان بودن و من مي تونستم بعضي وقتا كه بيرون كار دارم تو رو به اونا بسپرم تا نه تو خسته و اذيت بشي عزيزكم و ما هم به كارامون برسيم. اين و بگم كه تا حالا به جز مهد پيش كسي تنهايي نذاشته بودمت. ولي از اونجايي كه رابطه خوبي با خاله هاي مهربونت داري و از بودن باهاشون لذت مي بري اين كار رو انجام دادم. خاله زهرا و خاله زبيده مهربون و مامان بزرگ و بابابزرگ خوبم ممنونم بخاطر لحظات زيبايي كه وقتي مامان بابام نبودن برام فراهم مي كردين. دوستون دارم. عيد امسال همراه بود با ديد و بازديدهاي مختلف. همه جا به محض ورود...
فروردين 1391

عيد نوروز

امسال دومين عيده كه كنارموني عسلك. اما عيد امسال با سال قبل فرق داره. فرقش هم اينه كه امسال تو خيلي فهميده تري. يكسري چيزايي كه روي سفره هفت سين هست رو به خوبي مي شناسي و با تمام وجود بهشون ارادت داري. مثل ماهي. ذوق زدنت وقت ديدن ماهي هاي توي آكواريوم شب عيد ديدنيه. هفته قبل با هم سبزه كاشتيم. قربون دستاي كوچولوت وقتي عدس ها و ماش ها رو روي پنبه ها پخش مي كردي و با شيرين زبوني اسمشون هم تكرار مي كردي. هر روز با هم آبشون ميديم و شاهد قد كشيدنشون هستيم. حالا كه بلند تر شدن مي خواهي لمسشون كني و به قول خودت: ناز ناز. شمع و آينه رو هم به خوبي مي شناسي و سيب رو همچنين. هفته قبل توي مهد كودك براتون سفره هفت سين چيدن و يه كيك بزرگ هم به مناسبت تول...
28 اسفند 1390

دو سالگي...

دخترك ناز من. فقط يك ماه ديگه مونده تا دوسالگيت. فقط يك ماه ديگه شايدم كمتر مي تونم احساس زيباي شير دادن رو برات داشته باشم. بعد از دو سالگي دو تا پروژه مهم رو بايد با هم شروع كنيم. يكي، از شير گفتن تو و ديگري از پوشك گرفتنت. با انجام اين دو كار مهم، يعني تو بزرگ شدي. خانم شدي. و من به خودم مي بالم. فقط نگرانم براي خودم. ديگه سعادت اينكه كنار تو باشم و تو رو در آغوش بگيرم و از شيره وجودم بهت بدم رو ندارم و اين براي مني كه 2 سال اينقد بهت وابسته شده خيلي سخته. اما خوشحالم براي تو نازنينم.براي بزرگ شدنت و استقلال زيبايت. ...
27 اسفند 1390

شمردن

يك، دو، سه، چار، پج، شيش، هف، نه اينطوري اعداد رو مي شمري. تازگي ها ياد گرفتي، مياي كنار بابايي و تا ۵ مي شمري تا بابايي برات سشوار رو روشن كنه و تو باهاش بازي كني. تا ۵ مي شمري و مي گي: بابايي، باد ...
15 اسفند 1390

رنگ ها

مداد رنگي هاي ۱۲ رنگي كه خاله زهرا و خاله زبيده برات آوردن رو پهن مي كني وسط اتاقت و باهاشون حسابي خط خطي مي كني. نگ ها رو كه ازت مي پرسم اينطوري مي گي: آبي زد : زرد قمز : قرمز سز : سبز بفش : بنفش صو : صورتي ناجي : نارنجي سيد : سفيد س : سياه كم : كرم هنوز نمي توني بگي قهوه اي. ولي رنگش رو بلدي. وقتي هم كه مي خواي برات نقاشي بكشم، دوست داري آب با رنگ آبي و ماهي با رنگ قرمز كه از توي دهنشون هابا(حباب) مياد بيرون و دخت(درخت) با رنگ سبز و سيب با قرمز برات بكشم نانازي. خوشالم كه اينقد قشنگ رنگ ها رو ياد گرفتي نفسك. اميدوارم زندگيت پر از رنگ هاي شاد خداوندي باشه. ...
14 اسفند 1390

دومين جمله ...

مياي روبروي تلويزيون مي گي: اني خوام (اندي مي خوام : آهنگ هاي اندي) مصي خوام. باخ(منصور مي خوام: آهنگ بري باخ كه منصور مي خونه) تلد(talod) نخوام. (تولد نمي خوام:آهنگ تولد كه اندي مي خونه) هپي دي (happy day) خوام.(آهنگ happy birthday كه آريس مي خونه) بعدش هم دستمو مي گيري و بايد باهات برقصم و يا بغلت كنم و با هم برقصيم. كيف مي كنم عشق من كه با توام. ...
30 بهمن 1390