آناهيتاي مامان و بابا

مقدمات دامادي دايي ياسر مهربون

تا دامادي دايي ياسر مهربون كه خيلي دوسش داري چيزي نمونده. بخاطر لباس خريدن واسه مراسم دايي جون قسمتي شد و دوباره خاله سمانه و عسل و كه حسابي دلمون واسشون تنگ شده بود ببينيم. با خاله ها و بابايي  كوكو چي چي كنان راه افتاديم و رفتيم تهران. وقتي خاله سمانه رو بغل كردم فهميدم چقدر زياد دلم براش تنگ شده بود. دو روزي كه اونجا بوديم حسابي زحمتش داديم. كم ديدمش چون همش بيرون بوديم. البته تو و عسل حسابي بهتون خوش گذشت. عسل عزيزم اينقدر خانوم شده كه حسابي كيف كردم. تمام انرژي وصف ناپذيرش صرف آموزش و رفتن به كلاس هاي شنا و اسكيت شده. حسابي هم توي اين كلاسا پيشرفت داشته و داره. روز دختر هم اونجا بوديم. بخاطر وقت كمي كه داشتيم فقط بدو بدو مي ك...
9 شهريور 1393

كلاس موسيقي

آقاي شريفي راد: آناهيتا، تو چه صداهايي رو مي شناسي؟ آناهيتا : صداي دوستام ، صداي خاله ام، صداي محمد صالح (يكي از همكلاسي هاي مهدت) كه مثل يه آقا صحبت مي كنه، صداي مامانم كه وقتي ميگه دختر گلم، صداي بابام آناهيتا : هر كسي يه صداي خاصي داره آقاي شريفي : چند تا صداي خاص و نام ببر. آناهيتا:رعد و برق، طوفان، صداي خنده آناهيتا موقع قلقلك، صداي باد، ماشينا، صداي دريا، صداي پيانو، بلز، ويلن، مثلث حالا قراره من و تو حسابي با هم بازي صدا انجام بديم. تا تو با صداها بيشتر آشنا بشي. آهنگ زاغي رو ميزني و من هنوز نتونستم ازت فيلم بگيرم : زاغي كجايي؟        رو شاخه درختا ...
19 مرداد 1393

كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان - 2

دختركم، تمام تلاشم و مي كنم كه تجربه هاي جديد به دست بياري. توي اين راه همراهيت مي كنم. سعي مي كنم براي به دست آوردن يه تجربه جديد مطمئن بشم كه همه چي درسته و بعد تو رو به سمت اون تجربه سوق بدم. توي اين مسير اگه نخواستي ادامه بدي بهت سخت نمي گيرم. خوشبختانه دو تا كلاس ورزش و موسيقيت خوب داره پيش ميره و تو هر دوتاشون و دوست داري. از اول تابستون براي اينكه فعاليت هاي مهدتون كم ميشد و از اونجايي كه ساعت كاري مهد هم بخاطر كار ما زياده.(از 7 صبح تا 4 بعدازظهر) تصميم گرفتم با توجه به تجربه خيلي خوب و ارزشمندي كه زمان بچگي هاي خودم توي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان داشتم تو رو با اين مكان آشنا كنم و از اونجايي كه تو علاقه زيادي به گل ب...
6 مرداد 1393

تولدت مبارك عسل عزيزم

عسل مو قشنگم: تولد شش سالگيت مبارك عزيز دلم. دلمون برات حسابي تنگ شده. شنيدم حسابي سرگرمي و علاوه بر مدرسه كلاساي مختلف هم ميري. اميدوارم هميشه شاهد موفقيت هات باشيم گلم. اميدوارم هميشه شاد و سرحال و پرانرژي باشي و تنت سالم و سلامت باشه دختر گرم تابستون. دوست داريم و به اميد ديدار زود به زودت. ...
25 تير 1393

خداحافظ خاله سمانه عزيز

امروز حس عجيبي دارم دختركم. از طرفي خوشحالم براي خاله سمانه و عسل نازنين كه قراره امروز بعد از تولد سيندرلايي عسل براي هميشه برن تهران از اينكه عسل يا بهترين امكانات مدرسه اش رو شروع مي كنه و از همه مهمتر اينه كه ديگه هر شب در آغوش پدرشه. و ناراحتم از اينكه ديگه دير به دير مي بينيمشون. به گذشته كه برمي گردم و ياد روزهاي اولي كه خاله سمانه همكارمون شده بود مي افتم به خودم مي گم: چقدر زود مي گذره. خاله سمانه سرشار از انژي كه كلي كارگاه هاي روانشناسي و فرزندپروري رو برامون برگزار كرد و بعدش هم يكسري كلاس هاي مهارت هاي زندگي براي شما بچه ها داشت. هنوزم از اين كلاست ياد مي كني مادر. اينكه وقتي عصباني ميشي بايد نفس عميق بكشي. اينكه ژله بشي. اينكه...
18 تير 1393

كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان - 1

وقتي بچه بودم، از اونجايي كه تنها امكانات سرچشمه براي ما بچه ها كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان بود، براي همين بيشتر وقت ها با دوستاي هم سن و سالم توي كانون بوديم. اصلا خونه دوم من بود. انواع و اقسام كلاس ها و اردوها و فعاليت ها رو داشتيم. دلم مي سوخت كه فقط سه روز بايد برم كانون و اون دو روزش مال پسرا بود. فعاليت من توي كانون بيشتر از اين حرفا بود. من بخاطر داستان ها و متن هايي ه مي نوشتم چند بار توي مسابقات برنده شدم و يكي از امتيازاتم اين بود كه از طريق پست به مركز استان نامه مي فرستادم و درد دل مي كردم و متن مي نوشتم و خداييش هم كلي مربي هاي كرمان كمكم مي كردن و جواب نامه هام و برام مي فرستادن. عجب دوراني بود.  و حالا تو دخترك ...
17 تير 1393

آهنگ مرغ بهار

چهچه بزن       مرغ بهار رو كوه            تو دشت فصل بهار        اومده باز رو كوه            تو دشت مرغ بهار، دومين آهنگيه كه مي نوازي عسلك. آقاي شريفي خيلي تاكيد داره كه اول شعر و حفظ كني و بعد روي بلز اون و تمرين كني. البته وقتي شعر رو حفظ مي كني وظيفه من اينه كه معناي تك تك كلمات شعر و واست داستان وار تعريف كنم تا با شعرت اول خو بگيري و يه جورايي آقاي شريفي مي خواد از همين حالا حس و توي آهنگات بكار ببري عزيزم. بازي هايي كه سر كلاس انجام ميدين خيلي جال...
15 تير 1393

33 سالگي من

هر وقت كه بحث تك فرزندي آره يا نه؟ بين من و دوستام ميشه. يكي از چيزايي كه باعث ميشه من با تك فرزندي موافق باشم اينه : از اونجايي كه نسل تو آناهيتاي نازنينم بيشتر تك فرزندي رايج شده براي همين مطمئنم تو هم مثل من دوستاي خيلي خيلي خوبي خواهي داشت كه مثل خواهرات خواهند بود. توي شادي هات كنارتن و آغوش گرمي براي ناراحتي هات و اشك هات. آره قربونت برم من. هر سال موقع تولدم با تمام وجودم به دوستاي عزيزم افتخار مي كنم و به خودم مي بالم بخاطر وجود دوستاي نازنينيم: خاله نجمه، خاله مهناز، خاله سمانه، خاله آرزو، خاله فريبا،خاله افسانه و خاله زهرا. بابايي هم بود. از اول اين هفته تا ديروز (دهم تير ماه) كه تولدم بود دوستاي عزيزم باعث شدن هر روز خدا رو ...
11 تير 1393

كلاس موسيقي

وقتي درگير جشنواره موسيقي آواي مس شدم كه سال گذشته توي سرچشمه برگزار شد، با كلي استاد مطرح ايران و كرمان آشنا شدم و از اونجايي كه همش تو فكر كلاس واسه تو بودم سراغي از اساتيد گرفتم و بيشترشون استاد شريفي راد و كه استاد موسيقي كودكه و توي موسسه كامكارها توي كرمان تدريس داره معرفي كردن و گفتن كار با كودكش عاليه و كلي حوصله به خرج ميده. با موسسه هماهنگ كردم و از اونجايي كه آخر هفته ها واسه كلاس ژيمناستيك هنريت ميريم كرمان، واسه كلاس موسيقي هم ميشد برنامه ريزي كنم. جلساتي كه با استاد شريفي داري برات جزابه و با كلي ساز آشنا شدي و شعرهايي رو كه بلدي با كمك اونا مي خوني. از ساده ترين ساز گرفته كه با كمك هم درست كرديم و اون ريختن يه عالمه قطعات كوچ...
3 تير 1393

اين روزهاي تو..

يه سوسك زشت توي خونه راه ميرفت و بخاطر بوي سم ناشي از سم پاشي گيج و ويج ميزد. گفتي : مامان من از سوسك بدم مياد خيلي كثيفه. منم گفتم : منم بدم مياد دخترم. گفتي : مامان و باباي سوسك هم از سوسك بدشون مياد؟ خرداد ماه بود كه به همراه دوستاي خوبمون خاله وحيده و همسر محترمشون و پرنيان و پارسا رفتيم منطقه خوش آب و هواي بابابزرگ و مامان بزرگ. اين دفعه حسابي بهت خوش گذشت چون دو تا دوستت كه خيلي هم دوسشون داري هم بازيت بودن و حسابي خوش به حالت بود دخملي. موقع برگشتن به سرچشمه قدرشناسيت كه اين روزا حسابي به اوج رسيده و براي هر كاري كه واست انجام ميديم حسابي تشكر مي كني گل كرد و با تمام احساست به من و پدرت گفتي : ممنونم كه من و آوردين اينجا. خي...
3 تير 1393