آناهيتاي مامان و بابا

نوروز 95

نوروز امسال هم با ديد و بازديد و گردش سپري شد. لحظه سال تحويل كنار خانواده بابايي بوديم. خداوند سايه بابابزرگ ها و مادر بزرگ ها رو براي هميشه بالاي سرمون نگه داره. تنشون سالم باشه كه وجودشون بركت زندگي همه ماهاست. بهت تاكيد كردم كه حتما بايد سر سفره هفت سين آرزو هاي سالت و توي دلت به خداوند بگي. امسال سفره هفت سين خونه خودمون و خودت چيدي. البته رنگ آميزي سفال ها و تخم مرغ ها رو با خاله زينب مهربون انجام داده بودي. سبزه رو خودت كاشتي دخترك سبز دست من. روزهاي اول به ديد و بازديد خونواده ها سپري شد. عيد امسال يه مهمون عزيز داشتيم كه از دوستان جديدمون هستن. آرين عزيز كه مثل تو متولد فروردين ماهه و يك سال از تو بزرگتره به همراه مامان و باباش چن...
21 فروردين 1395

جا مانده از 94 - قسمت دوم

نقاشي ها و كاردستي هايي كه توي سال 94 درست كردي و من يادم بود كه ازشون عكس بگيرم و برات ثبت مي كنم نازنينم: وقتي اين نقاشي رو مي كشيدي گفتم داري چتر مي كشي دخترم؟ تو هم گفتي : نه دارم يه قارچ مي كشم. اين قارچ و همينطور چپه كشيدي. اين نقاشي ها مدل هاي لباس هستن كه كشيدي و قراره بدي به يه خياط يا بافنده تا برات بدوزن و ببافن. قربونت برم من عسلم. اينم كيكي كه دوست داري بالاخره يه روز با هم درست كنيم.   تابلو تابلو ...
17 فروردين 1395

جامانده از94 - قسمت اول

سال 94 به خوبي و خوشي گذشت خدا رو شكر. توي سال 94 سه تايي تجربه هاي زيادي داشتيم. همشون زيبا بودن درسته بابايي ازمون دور بود و دلتنگي هامون زياد بود ولي سه تايي خوب از پس همه چي بر اومديم عزيز دلم. با اين تجربه هايي كه داشتيم رشد كرديم و خيلي چيزا دستمون اومد. قدر با هم بودن و بيشتر دونستيم و از زندگي توي شهر بزرگ و محيط جديد لذت برديم. تولد 6 سالگيت نزديكه و امسال هم برات سورپرايز داريم نفسم. اميدوارم بتونيم مثل سال قبل كه روز تولدت و برات پر از خاطره ساختيم كه هنوز هم ياد مي كني از اون روز حتي توي خاطرات مدرسه ات، امسال هم برات سرشار از لحظات زيبا رقم بزنيم. مطالبي از سال 94 مونده كه برات ثبتشون مي كنم عزيز دلم: الان ديگه ب...
16 فروردين 1395

بهار در بهار

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگار خوش به حال چشمه ‌ها و دشتها خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها خوش به حال غنچه‌های نیمه‌باز خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز خوش به حال جام لبریز از شراب خوش به حال آفتاب ای دل من گرچه در این روزگار جامه رنگین نمی‌ پوشی به کام باده رنگین نمی ‌بینی به جام نقل و سبزه در میان سفره نیست جامت از آن می که می ‌باید تهی است ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم ای دری...
11 فروردين 1395

دوست يابي

اين روزا پيدا كردن دوستي كه بتوني روش حساب كني شده دغدغه ذهنيت و من و هم بي نصيب از اين فكر و تصميم نميزاري. بعد از سه چهار ماه كه مدرسه ات شروع شده هنوز مي گي: كسي باهات دوست نميشه و همه مي گن من پرحرفم. تلاش كردم بهت كمك كنم تا در جواب كسايي كه بهت مي گن پرحرفي بگي: مامان و بابام بهم مي گن تو سخنوري و نظر مامان و بابام برام مهمه. گاهي باز هم يكي از دلايل دوست پيدا نكردنت و همين مي گي. منم مرتبا بهت يادآوريت مي كنم كه تو بخاطر رفتار خوبي كه داري و بخاطر مهربانيتت حتما مي توني بالاخره يه دوست خوب پيدا كني.  اگر چه بعضي وقتا خوشحالي از اينكه دوست جديدت و پيدا كردي. يه روز آرنيكا، روز ديگه شايلين، يه روز ديگه ترنم و..... ولي باز هم انگا...
28 دی 1394

اين روزهاي تو در مدرسه

قبل از نوشتن اين پست بايد بهت بگم مدت زياديه ازت عكس درست حسابي ندارم اونم بخاطر اينه كه اين روزا هيچ علاقه اي به عكس گرفتن نداري و تلاش من وقتي كه بهت مي گم اين عكسا واست يادگاري مي مونه تا وقتي بزرگ شدي ببينيشون بي فايده هست. منم گاهي وقتا دزدكي ازت عكس مي گيرم كه خيلي خوب نميشه يا گاهي هم پشت به تصوير ازت عكس مي گيرم. اين روزاي تو توي مدرسه خيلي خوب مي گذره. هر روز برنامه جشن و تفريح داريد. يكي از برنامه هاشون آشنايي شما با حروفه و براي آشنايي هر حرفي برنامه اي خاص تدارك داده ميشه: ب مثل بابا : گريمور همتون حتي معلمتون و شكل بابا كرد. پ مثل پارك و ب مثل بازي : به پارك رفتيد و حسابي بازي كرديد. م  مث...
5 دی 1394

من حسودم

 حس برنده شدن توي مسابقاتي كه دو تايي برگزار مي كنيم علنا مشخص شده. و واي به زماني كه برنده مسابقه تو نباشي. داد و بيداد راه ميندازي و بعضي وقتا كار به گريه و زاري هم ميرسه. تازه يه روزايي كه آروم تري مي خواي قوانين بازي رو به نفع خودت تغيير بدي. خلاصه اينكه با معلم بسيار مهربونت (خانم سالاري) صحبت كردم. بله، توي مدرسه هم اينطوري هستي. مي خواي هميشه برنده باشي. البته اين خصوصيت بخاطر ماه تولدت هم هست فرورديني من. خانم سالاري داره سعي مي كنه بعد از هر مسابقه اي كه برنده شدي تو رو قانع كنه علاوه بر اينكه  قبول كني برنده نيستي به دوستت كه برنده شده هم تبريك بگي. از نظر ايشون خوشبختانه تو دختر منطقي اي هستي و اين رفتارت باعث شده...
12 آبان 1394

خرس قطبي خواب آلود من

تنها مشكلي كه اين روزها داري اينه كه بعضي روزها به زحمت از خواب بيدار ميشي. با وجود اينكه شب ها ديرتر از ساعت 9:30 ديگه نمي خوابي ولي گاهي اوقات صبح كه ميشه خاله زينب بايد كلي باهات كل كل كنه تا بيدار شي. البته بعضي وقتا كار به گريه و زاري هم ميرسه و اونوقته كه مي گي : مامان كاش كنارم بودي.  قربونت برم من. خلاصه اينكه شبي موقع خواب رو كردي به من : آناهيتا :  مامان ميشه يه جايي من و بخوابوني كه خاله زينب نتونه پيدام كنه؟ من : چرا؟ آناهيتا : آخه نتونه من و از خواب بيدار كنه. من : ...
4 آبان 1394

افتادن اولين دندان شيري تو

بعد از مدتي انتظار براي افتادن اولين دندون شيري تو كه مدتي بود لق شده بود بالاخره مامان بزرگ (مامان بابايي) با اجازه و خواست خودت اون و از جا درآورد. خدا خيرش بده چون اگه يه كم ديگه گذشته بود حتما دندون دائمت كج در ميومد. 30 ام مهر ماه روزي بود كه خونه مامان بزرگ و بابابزرگ مهموني بوديم و با كشيده شدن دندونت و جاري شدن خون توي دهنت كمي ترسيدي ولي وقتي ديدي همه با خوشحالي بهت تبريك مي گن خودت و جمع و جور كردي و با خوشحالي دندونت و ورانداز كردي. از اون روز تا الان اين دندون ريز ميزه شانس آورده گم نشده آخه اينقدر كه توي دستاي تو اين ور و اون ور ميشه. خلاصه اينكه انتظار هديه گرفتن از فرشته دندون به پايان رسيده بود و تو روز بعد همين كه چشا...
3 آبان 1394